رمان اردیبهشت پارت ۹3 سال پیشبدون دیدگاه آخرین باری که در مورد آرام حرف زده بودن ، فراز گفته بود نباید به آرام فکر کنه ! نباید ! این جمله چه تعبیری داشت ؟ آرام…
رمان اردیبهشت پارت ۸3 سال پیش۶ دیدگاه مجید به آرومی خندید . انگار از اینکه موفق شده بود آرام رو غافلگیر کنه ، به خودش می بالید . – همون وقتا که شاگردم بودی…
رمان اردیبهشت پارت ۷3 سال پیشبدون دیدگاه فراز به سختی از بین حلقه ی جمعیت طرفدارش خارج شد . هرمز گفت : – خیلی بهت خوش می گذره ؟ دخترا از یقه ات آویزون می…
رمان اردیبهشت پارت ۶3 سال پیشبدون دیدگاه . چرخی زد و متوجه آرام شد و آهسته بهش گفت : – می بینی خانم ؟ فکر کرده شهر هرته ! چون بازیگره ، میخواد به من…
رمان اردیبهشت پارت ۵3 سال پیش۱ دیدگاه فراز از روی شونه اش نگاهِ پر تمسخری به اون انداخت : – جداً ؟ … یعنی چند سال دیگه ؟! ارمغان با حرص پلک هاشو روی هم…
رمان اردیبهشت پارت ۴3 سال پیش۱ دیدگاه یهو تپش قلب ارمغان هزار برابر شد . سر چرخوند و نگاه کرد به دخترکی نسبتاً ریزه جثه و لاغر که یک دست مشکی پوشیده بود و با…
رمان اردیبهشت پارت ۳3 سال پیشبدون دیدگاه *** نشسته بود کنار سفره . سرش پایین بود و به گل های درشت وسط سفره ی تمیز نگاه میکرد . دست هاش تند و تند نون سنگک…
رمان اردیبهشت پارت ۲3 سال پیشبدون دیدگاه بد و بیراه شنیده بود و به هیچ نتیجه ای هم نرسیده بود ! رسیده بود پای ماشینش … لگد محکمی به تایر اون زد : – اه…
رمان اردیبهشت پارت ۱3 سال پیش۱ دیدگاه خلاصه : داستان فراز، پسری بازیگرسینما و آرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختر یک روز میره خدماتی باغی که جشنی برگزار میشه و فراز در حالی…