رمان اردیبهشت پارت ۹

بدون دیدگاه
    آخرین باری که در مورد آرام حرف زده بودن ، فراز گفته بود نباید به آرام فکر کنه ! نباید ! این جمله چه تعبیری داشت ؟ آرام…

رمان اردیبهشت پارت ۸

۶ دیدگاه
    مجید به آرومی خندید . انگار از اینکه موفق شده بود آرام رو غافلگیر کنه ، به خودش می بالید .   – همون وقتا که شاگردم بودی…

رمان اردیبهشت پارت ۵

۱ دیدگاه
    فراز از روی شونه اش نگاهِ پر تمسخری به اون انداخت : – جداً ؟ … یعنی چند سال دیگه ؟! ارمغان با حرص پلک هاشو روی هم…

رمان اردیبهشت پارت ۴

۱ دیدگاه
    یهو تپش قلب ارمغان هزار برابر شد . سر چرخوند و نگاه کرد به دخترکی نسبتاً ریزه جثه و لاغر که یک دست مشکی پوشیده بود و با…

رمان اردیبهشت پارت ۱

۱ دیدگاه
  خلاصه : داستان فراز، پسری بازیگرسینما و آرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختر یک روز میره خدماتی باغی که جشنی برگزار میشه و فراز در حالی…