رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۲۵

بدون دیدگاه
هنوز می تونستم خیسی زبونش رو حس کنم و کم کم تمام جون از وجودم داشت پر می‌کشید. چند ماه مجردی من رو به مرد سابق زندگیم بی حس کرده…

رمان سرمست پارت ۲۳

بدون دیدگاه
متعجب تر از قبل شدم. کاش میتونستم بفهمم چی میگه. کاش واضح تر حرف میزد و من رو متوجه می کرد.     – میشه یکم واضح تر بگید؟  …

رمان نیمه گمشده پارت 39

میدونم مست بود و ناچار به خاطر عطشی که به جونش افتاده بود ، داشت همکاریم میکرد ولی بازم ذوق زده بودم … . چقدر خووب بود ، لبامو می…

رمان دروغ محض پارت 11

سرشو عقب کشید و با کنار زدن چند تار مویی که افتاده بود رو چشمم ، خیره به جفت چشام گفت : _ تو چی دوس داری؟! … دروغ بوده…

رمان مادمازل پارت ۸

۱ دیدگاه
امیدوار بودم این حرفها و تیکه ها ختم نشه به از دست دادن فرزامی که دلم از همین حالا خواهان و بالاخواهش شده بود. گذشتن از این شخصیت جذاب و…

رمان نیمه گمشده پارت 38

سوئیچ ماشینمو برداشتم و از خونه زدم بیرون چیکار باید میکردم که وا بده؟! .. مگه من چقد توان دارم ، قلبم درد گرفته دیگه.. دکترم میگه روز به روز…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۲۴

بدون دیدگاه
مرسده خودش رو به حافظ رسوند و بین اون بَلوای لعنتی که داشت مغزم رو خط خطی می کرد، آهنگ آروم و احساسی پلی شد تا این زوج رو به…

رمان سرمست پارت ۲۲

۲ دیدگاه
لباس هام رو جلوم گذاشت و پشت بهم کرد. – می تونی بپوشی یا کمکت کنم؟   لب تر کردم‌. – خودم از پسش بر میام. اخم کرد و سمت…
رمان مادمازل

رمان مادمازل پارت ۷

۱ دیدگاه
رو به روش نشستم و بهش نگاه کردم.این خواستگاری برای من شبیه به یه بازی شده بود. بازی ای که مرحله به مرحله جلو میرفتم و به طرز بیقرارانه ای…

رمان نیمه گمشده پارت 37

🫀⛓️قبل خوندن پارت موزیکو پلی کنین⛓️🫀 https://roman-one.xyz/wp-content/uploads/2022/03/34755774198036.mp3   💔🥂چند سال بعد 🥂💔   ✨ فلور ✨ آرکا همونطور که میکروفونو به لباش نزدیک میکرد ، با اون صدای بم جذابش…

رمان نیمه گمشده پارت 36

هرچقدر سعی کردم دوباره بخوابم ، نشد ! … . عادت بدی داشتم که اگه یه بار بیدار میشدم دیگه خوابم نمی برد … . هوفی کشیدم و با کنار…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۲۳

بدون دیدگاه
مشخص بود که می دونست خودش باعث و بانی این‌ حجم استرس وجود منه اما خب کوچه علی چپ رو ترجیح می داد به تمام به گردن گرفتن ها.  …

رمان سرمست پارت ۲۱

بدون دیدگاه
دیگه داشت کفرم رو بالا می اورد. – مربوط به تو نمیشه! برو بیرون دیگه.   به چهار چوب درب تکیه زد. – می خوای چیکار کنی؟ بند سوتینت رو…
رمان مادمازل

رمان مادمازل پارت ۶

۲ دیدگاه
با چشم و ابرو اشاره ای به شرت و سوتینم انداخت و گفت:   -اوناروهم دربیار…شرت و سوتینت!   شوکه تر ازقبل بهش خیره شدم.تقریبا باخودم مطمئن بودم این یه…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۲۲

بدون دیدگاه
هرچند که حافظ حتی جنازه هدیه رو هم روی دوش شایان نمی انداخت چون از نظرش اون برای پادویی ساخته شده بود و هیچ وقت نمی تونست یه پادشاه بار…