رمان پروانه ام پارت 117 4 (20)2 ساعت پیشبدون دیدگاهسالها قبل وقتی یک پسربچه بود هم عادت داشت همه چیز رو برای خورشید تعریف کنه … مگر اینکه از دست مادرش خشمگین می شد … اونوقت هم به پاسخ…
رمان پروانه ام پارت 116 4.3 (105)3 روز پیش۱ دیدگاهقلب پروانه لرزید ! این همه اندوه برای چی بود ؟! … چرا نمی تونست آروم بگیره ؟ … می دونست درستش اینه که برگرده به تختخواب و استراحت کنه…
رمان پروانه ام پارت 115 4.1 (109)4 روز پیش۱ دیدگاه پروانه لب به دندان گزید و بازم گریه … اطلس سر بالا گرفت و نگاه خسته و بیمارش رو به اون دوخت . – می بینی با این مرد…
رمان پروانه ام پارت 114 4.1 (119)6 روز پیش۲ دیدگاه پروانه حس می کرد تا لحظه ی آوار شدنش فاصله ای نداره ! … دست های کوچیک و لرزانش رو بالا برد … گذاشت روی مشت محکم مرد…
رمان پروانه ام پارت 113 4.1 (101)1 هفته پیش۲ دیدگاه پروانه ام 🦋: #پارت_۵۵۷ سکوت کوتاهی بر قرار شد … . پروانه بزاق دهانش رو قورت داد . توی قلبش یک دسته اسب وحشی…
رمان پروانه ام پارت 112 4.2 (100)1 هفته پیشبدون دیدگاهپروانه ام 🦋: #پارت_۵۵۰ صورتش چرخید به سمت شومینه … . پروانه به شعله های آتیش نگاه کرد … و آوش به نیمرخِ تا بی نهایت زیبای پروانه…
رمان پروانه ام پارت 111 4.3 (100)2 هفته پیش۱ دیدگاه پروانه ام 🦋: #پروانه_ام 🦋 #پارت_۵۴۲ پروانه هوومی گفت … کاملاً درک می کرد ! روبرو شدن با آوش دل شیر می خواست . یحیی ادامه داد…
رمان پروانه ام پارت 110 4.4 (92)2 هفته پیش۱ دیدگاه پروانه ام 🦋: #پروانه_ام 🦋 #پارت_۵۳۵ آوش از پلکان بالا اومد … در حالی که سرش پایین افتاده بود و آثار خشمی فرو خفته در سکوت و…
رمان پروانه ام پارت 109 4.2 (97)3 هفته پیشبدون دیدگاه #پروانه_ام 🦋 #پارت_۵۲۷ فرخ پاسخ داد : – من نخواستم کسی رو از سر راهم بردارم ! من دشمنی ندارم با آوش ! خنده…
رمان پروانه ام پارت 108 4.1 (83)3 هفته پیش۱ دیدگاه #پارت_۵۲۱ قلبش درون سینه اش آوار شد … روح از تنش پر کشید و رفت . خلیل دستپاچه شده بود و نمی دونست باید چیکار کنه…
رمان پروانه ام پارت 107 4.3 (96)3 هفته پیشبدون دیدگاه #پارت_۵۱۶ کف دستهاشو با بی صبری بهم مالید و اضافه کرد : – اگر به من بگید دقیقاً دنبال چه چیزی هستید … بهتر می تونم…
رمان پروانه ام پارت 106 4.3 (90)4 هفته پیشبدون دیدگاه #پارت_۵۰۹ اطلس ادامه داد : – پزشکی که برای معاینه ی پدرتون احضار کرده بودین ، همین الان رسید ! منتظر شماست آقا … توی سرسرا ایستاده…
رمان پروانه ام پارت 105 4.1 (110)4 هفته پیش۱ دیدگاه #پارت_۵۰۳ پروانه لحظه ای مکث کرد … نرم پلک زد و بعد آهسته پرسید : – کار شما بود ؟! – خیلی سخت میشه…
رمان پروانه ام پارت 104 4.2 (111)1 ماه پیش۱ دیدگاه #پارت_۴۹۷ – چطور می تونی از این سینه ها بگذری ؟! … بگو که تو هم منو میخوای ! … – راستش رو بخوای … سینه…
رمان پروانه ام پارت 103 4.3 (94)1 ماه پیشبدون دیدگاه #پارت_۴۷۹ – برای اینکه راضیتون کنه در موردش چیزی به سرهنگ طحان نگید ! … از اون روز که توی کافه با سرهنگ پاسور بازی کردین…