پک عمیقی به سیگار درون دستم میزنم و دودش را با مکث بیرون میفرستم میلاد دست به سینه روبهرویم میایستد میلاد_خوشت اومده از دختره؟ خاکستر سیگارم را درون زیر سیگاری…
_محکم زدم لبخند خستهای زد آتوسا_اگه نمیزدی که العان باید میرفتی سردخونه چیزی نگفتم و دوباره بر روی صندلی کنار تختش نشستم کمی بعد سرمش تمام شد از جایم بلند…