ارسلان صدای جیغ های پر دردش در گوشهایم میپیچد اما گویی دیوانه شدهام آتوسا_ارسلان نزن نامرد بزار حرف بزنم صدای حق حق گریهاش در صدای کوبیدن مشت های پی در…
آرام از ماشین پیاده میشویم و به سمت آسانسور میرویم سوار بر آسانسور میشویم و ارسلان دکمه طبقه مورد نظر را میفشارد با رسیدم به طبقه از آسانسور بیرون میرویم…
پک عمیقی به سیگار درون دستم میزنم و دودش را با مکث بیرون میفرستم میلاد دست به سینه روبهرویم میایستد میلاد_خوشت اومده از دختره؟ خاکستر سیگارم را درون زیر سیگاری…
_محکم زدم لبخند خستهای زد آتوسا_اگه نمیزدی که العان باید میرفتی سردخونه چیزی نگفتم و دوباره بر روی صندلی کنار تختش نشستم کمی بعد سرمش تمام شد از جایم بلند…