رمان دیازپام پارت ۵۶

4.5
(72)

نزدیک به نیم ساعت به گپ و گفت‌های معمولی میگذرد و با صدای بهراد همه سکوت می‌کنند

بهراد_ارسلان خان نمیخوای بگی چرا انقدر ول خرجی کردی؟

ارسلان نگاه چپ چپی به سمتش می‌اندازد

ارسلان_مگه من خسیسم بیشعور؟

بهراد با خنده مرا مخاطب قرار می‌دهد

بهراد_خسیس نیست؟

اخم کمرنگی بر پیشانی‌ام مینشانم

_معلومه که نه

صدای خنده بقیه بلند می‌شود

ارسلان بوسه محکمی بر شقیقه‌ام مینشاند و روبه بهراد می‌گوید

ارسلان_خوب ضایع شدی خوشم اومد

همه به خندی می‌افتند و اینبار یکی از پسر‌ها که تازه متوجه شدم اسمش میلاد است میگوید

میلاد_حالا دور از شوخی چرا دعوتمون کردی

همه به ارسلان نگاه می‌کنیم و او دستش را پشت صندلی من می‌گذارد

برای خودم هم سوال است که به دهانش چشم میدوزم و بلاخره پس از مکث کوتاهی لب باز میکند

ارسلان_شبی که شما‌ها خونه من دعوت بودید من یه کاری کردم که نباید…………درواقع یه غلط اضافه‌ای کردم….حالا هم میخوام عذرخواهی کنم

نگاهش را به چشمانم میدوزد و با لحن خاصی می‌گوید

ارسلان_خیلی اذیتت کردم،ببخشید

بغض به گلویم چنگ می‌زند و چشمانم پر اشک می‌شود

نمیتوانم باور کنم آن مرد مغرور جلوی این ادم‌ها از من عذرخواهی می‌کند

دستم را می‌گیرد و مرا همراه خود از روی صندلی بلند می‌کند

چند قدم از میز فاصله می‌گیرم و بوسه آرامی بر پیشانی‌ام می‌زند

بغضم را به زحمت مهار میکنم و او کمی عقب می‌کشد

صدای آرامش در گوشهایم می‌پیچد

ارسلان_چشماتو ببند

چشم هایم را آرام میبندم و صدای آرامش را زیر گوشم می‌شنوم

ارسلان_با حرفی که توی ماشین زدم جوابم رو بده….با دلت

هیجان در رگهایم پخش می‌شود و ضربان قلبم بالا میرود

دلم می‌خواهد چشمانم را باز کنم اما طبق گفته او صبر میکنم

کمی بعد صدای آرام سارا بلند می‌شود

سارا_باز کن چشاتو آتوسا

چشمانم را آرام باز میکنم و با دیدن صحنه روبه‌رویم از شوک قدمی به عقب برمی‌دارم

توان باور کردن این صحنه را ندارم

امشب ارسلان روی دیگری را نشانم میدهد که برایم باور پذیر نیست

اشکم بر گونه‌ام میچکد

من حاضرم برای این ارسلانی که اینگونه جلوی پایم زانو زده است و این انگشتر زیبا را به سمتم گرفته است جان دهم

دستم را جلوی دهانم می‌گذارم تا صدای هق هقم را خفه کنم و صدای مهربانش آرامش را به قلبم سرازیر می‌کند

ارسلان_باهام ازدواج میکنی؟

توان حرف زدن ندارم که با همان چشمان اشکی سری تکان میدهم

از خود شرمنده میشوم برای فکری در ماشین به سرم زد

ارسلان از جایش بلند می‌شود و بعد از انداختن آن انگشتر تک نگین زیبا درون انگشتم محکم در آغوش می‌گیردم

دستهایم را دور گردنش حلقه میکنم و سرم را به سینه‌اش میفشارم

خلوت بودن فضای سالن VIP اجازه میدهد تا بی‌هیچ مانعی در اغوشش حل شوم

ارسلان_خیلی دوست دارم

با شنیدن صدایش درست کنار گوشم سر بلند میکنم و مبهوت نگاهش میکنم

چقدر منتظر این حرف بوده‌ام و حالا چه شیرین است شنیدنش

دهانم بی‌هیچ آوایی باز و بسته می‌شود که او با لبخند محوی لب‌هایش را بر روی لب‌هایم می‌گذارد

بوسه کوتاه اما عمیقی بر لب‌هایم می‌زند

سرش را عقب می‌کشد و مجدد می‌گوید

ارسلان_دوست دارم

بغضم را مهار میکنم و من هم اعتراف میکنم

_عاشقتم

برق زدن تیله های مشکی‌اش را می‌بینم و بوسه‌اش اینبار گوشه لبم را هدف می‌گیرد

از آغوش هم بیرون می‌آییم و آنقدر در شوک بوده‌ام که متوجه ایستادم و دست‌زدن بقیه نشدم

از آنها خجالت میکشم که سرم را پایین می‌اندازم و همراه هم به سمت میز می‌رویم

پشت صندلی‌ها مینشینیم و صدای تبریک‌ها بلند می‌شود

لبخند محو بهراد و سارا از دیدم پنهان نمی‌ماند و میلاد با شیطنت می‌گوید

میلاد_خانوم خانوما چیکار کردی تونستی این هاپو رو آدم کنی……این کارا ازش بعید بود

صدای خنده بقیه بلند می‌شود و ارسلان پر حرص میغرد

ارسلان_خیلی بامزه شدیا

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 72

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
22 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
8 ماه قبل

وایییییی.یه عالمه بوس غزاله جونم.😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

تارا فرهادی
8 ماه قبل

وااااای جیغغغ چه رمانتیک بود دمت گرم غزاله جوووونم🧡🧡🧡😍😍😍😍😍😍😍😍😘😘😘🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🥺🧡🧡

camellia
8 ماه قبل

الان دوباره خوندمش.😍

Saina
8 ماه قبل

خیلی قشنگ بودی غزل جونم
معرکه بودددد❤❤❤😘😘😘😘😘
چقدر احساسی و رمانتیک😊🙂🙏

مبینا نصب
8 ماه قبل

وایییییی واقعا عالی بود 😥🤗🤗❤️

Mobi Mplko
8 ماه قبل

غزالهههه پارت بعدیرمانت هست…؟

Mobi Mplko
پاسخ به  Ghazale Hamdi
8 ماه قبل

اععع چرا عزیز چیزی شده؟

Mobi Mplko
پاسخ به  Ghazale Hamdi
8 ماه قبل

اخیی عزیرمم ایشالله که زود خوب بشی

مبینا نصب
پاسخ به  Ghazale Hamdi
8 ماه قبل

عزیزم بهتر شدی الان؟

مبینا نصب
پاسخ به  Ghazale Hamdi
8 ماه قبل

خدا رو شکر نگرانت بودم
میبینی رمانت با ما چه کرد چندمین بار ه میخونم هااااا

مبینا نصب
8 ماه قبل

اون علامته کنار اسم ها برا چی هست ؟ من نفهمیدم

مبینا نصب
پاسخ به  Ghazale Hamdi
8 ماه قبل

ربع گرد داره بزنی میگه دنبال کردی و اینا ولی بعد قرمز میشه

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x