رمان پروانه ام پارت 124

بدون دیدگاه
  #پارت_۶۲۷   ***   پروانه پیشدستی شیرینی های کشمشی رو روی میز به سمت طوبی و جواهر کشید و تعارف کرد :   – بفرمایید شیرینی بخورید … تو…

رمان پروانه ام پارت 122

بدون دیدگاه
۶۱۲   خورشید ادامه داد :   – هر چند می دونم آوش جان به این چیزا اعتقادی نداره و پشت گوش میندازه … باید زحمتشو بدم به فرخ جانم…

رمان پروانه ام پارت ۱۲۰

۱ دیدگاه
    #پارت_۵۹۶   نگاه درد آلودِ آوش از پای هاله بالا کشیده شد چشم های خیسش … . داغی عذاب آوری درست از کانون قلبش آغاز شد و در…

رمان پروانه ام پارت 118

۱ دیدگاه
و باز هم نیشتر بغض به راهِ نفسش … . اینهمه سال توی خونه ی امیر افشارها اسیر بود … اینهمه زجر کشید ! کودکیش نابود شد … جوانیش هم…

رمان پروانه ام پارت 117

بدون دیدگاه
سالها قبل وقتی یک پسربچه بود هم عادت داشت همه چیز رو برای خورشید تعریف کنه … مگر اینکه از دست مادرش خشمگین می شد … اونوقت هم به پاسخ…

رمان پروانه ام پارت 116

۱ دیدگاه
قلب پروانه لرزید ! این همه اندوه برای چی بود ؟! … چرا نمی تونست آروم بگیره ؟ … می دونست درستش اینه که برگرده به تختخواب و استراحت کنه…

رمان پروانه ام پارت 115

۱ دیدگاه
  پروانه لب به دندان گزید و بازم گریه … اطلس سر بالا گرفت و نگاه خسته و بیمارش رو به اون دوخت . – می بینی با این مرد…

رمان پروانه ام پارت 114

۲ دیدگاه
  پروانه حس می کرد تا لحظه ی آوار شدنش فاصله ای نداره ! …   دست های کوچیک و لرزانش رو بالا برد … گذاشت روی مشت محکم مرد…

رمان پروانه ام پارت 113

۲ دیدگاه
  پروانه ام 🦋:     #پارت_۵۵۷     سکوت کوتاهی بر قرار شد … .   پروانه بزاق دهانش رو قورت داد . توی قلبش یک دسته اسب وحشی…

رمان پروانه ام پارت 112

بدون دیدگاه
پروانه ام 🦋: #پارت_۵۵۰   صورتش چرخید به سمت شومینه … .   پروانه به شعله های آتیش نگاه کرد … و آوش به نیمرخِ تا بی نهایت زیبای پروانه…

رمان پروانه ام پارت 111

۱ دیدگاه
  پروانه ام 🦋: #پروانه_ام 🦋   #پارت_۵۴۲   پروانه هوومی گفت … کاملاً درک می کرد ! روبرو شدن با آوش دل شیر می خواست . یحیی ادامه داد…

رمان پروانه ام پارت 110

۱ دیدگاه
  پروانه ام 🦋: #پروانه_ام 🦋   #پارت_۵۳۵   آوش از پلکان بالا اومد … در حالی که سرش پایین افتاده بود و آثار خشمی فرو خفته در سکوت و…