رمان پروانه ام پارت ۴۷

۱ دیدگاه
    برگشت و چنان نگاهی به مادرش انداخت … که خورشید بی لختیار یک قدم به عقب رفت .   هیچ کس جرات نداشت چیزی بگه و اظهار نظری…