رمان مال من باش پارت 57

۱ دیدگاه
.. یک ماه بعد … && سارا && همینطور داشتم خودمو توی آینه برانداز میکردم که با چند تقه ای که به در اتاق خورد به خودم اومدم … نفس…

رمان مال من باش پارت 55

۴ دیدگاه
&& سارا && عصبی پشت سرش قدم برداشتم و لب زدم : + یعنی چی ایلیاااد؟! … منم میخوام بیام … در کمد لباسشو باز کرد و همونطور که داشت…

رمان مال من باش پارت 54

۱۷ دیدگاه
… چند روز بعد … && سارا && داشتم تفنگمو توی جیب مخفی کُتَم جاساز میکردم … میدونم چیکارش کنم زنیکه کثافتو … همینطور داشتم عصبی به کُشتن اون زن…

رمان مال من باش پارت 53

۱۶ دیدگاه
&& افشین && همونطور که به سنگ ریزه های جلوی پام ضربه میزدم ، گفتم : + خب ، میشنوم … چند تا سرفه واسه صاف کردن صداش کرد و…

رمان مال من باش پارت 52

۱۸ دیدگاه
&& افشین && نفسمو با اضطراب بیرون فرستادم و به آیدین خیره شدم … داشت با موبایلش حرف میزد و خیلی هم عصبی به نظر می رسید … نفس عمیقی…

رمان مال من باش پارت 51

۲ دیدگاه
&& ساشا && _ احمق … ! مگه بهت نگفتم حواست باشه رابطتون رو پایدار تر کنی ! … نه اینکه واسه سکس گند بزنی به همه چی ! ……

رمان مال من باش پارت 50

۱۰ دیدگاه
_ آماده باش واسه یه سکس توووپ ! … . عصبی نفسمو بیرون فرستادم و لب زدم : + خفه شو ساشا … ما یه بار درمورد همین موضوع با…

رمان مال من باش پارت 49

۱۰ دیدگاه
نفس عمیقی کشیدم و گفتم : + قبوله … من آیدین رو میکُشم ، تو هم اون دعایی که نوشتی رو نابود میکنی ! ‌… خنده ی کوتاهی کرد و…

رمان مال من باش پارت 47

۳۵ دیدگاه
&& افشین && عصبی داشتم با مچ باند شدم ور میرفتم که در به یکباره باز شد و ایلیاد خودشو انداخت توی اتاق … با بهت بهش خیره شده بودم…

رمان مال من باش پارت 46

۲ دیدگاه
&& سارا && لبخندی به روش پاشیدم و گفتم : + بخور نسکافتو … سرد میشه ! … . ابرویی بالا انداخت و همونطور که خودشو خم میکرد تا لیوان…

رمان مال من باش پارت 45

۳ دیدگاه
سری تکون دادم و دست به کمر لب زدم : + اوووممم … خوبه … لبخندی زد و همونطور که به سالن ورزشی خیره شده بود ،گفت : _ اوهوم…

رمان مال من باش پارت 44

۱ دیدگاه
&& افشین && به سمت حیاط عمارت پا تند کردم ‌… حرفا و حرکات سارا واسم خیلی سنگین بود ! … تحمل این کاراشو نداشتم … آره … من کم…