رمان پسر بد پارت 283 سال پیش۳۹۱ دیدگاهتوی اتاق ، روی صندلی میز تحریر نشسته بودم که در اتاق یکهو باز شد و محکم برخورد کرد به دیوار … هینی کشیدم ، دستمو گذشاتم رو قلبم و…
رمان پسر بد پارت 273 سال پیش۲۸۱ دیدگاه* * * * توی حیاط ، یه گوشه ایستاده بودم و اطراف رو نگاه میکردم … دلم بدجور گرفته بود ، یعنی واقعا ویلیام یه ذره هم دوستم نداش!؟…
رمان پسر بد پارت 263 سال پیش۲۳۰ دیدگاه* * * * خودمو روی تخت بالا کشیدم که مست و خمار اومد رو تخت … با ترس و لرز گفتم : + کارن تو الان مستی ، توروخدا…
رمان پسر بد پارت 253 سال پیش۸۰ دیدگاه&& آوین && جام شراب رو به طرفم گرفت و لب زد : _ بگیر … . آب دهنمو به زور قورت دادم و جام رو ازش گرفتم … لبخندی…
رمان پسر بد پارت 243 سال پیش۱۲ دیدگاه* * * * روی تخت بیحال دراز کشیده بودم که چند تقه به در اتاق خورد و بلافاصله در باز شد … خدمتکاری مرد داخل شد و با یه…
رمان پسر بد پارت 233 سال پیش۵۱ دیدگاههر سه نفر کنار کارن ، ساکت ایستادن … کارن پوزخندی به صورت نگران و بهت زدم ، زد … به طرف مبل تک نفره ای حرکت کرد و روش…
رمان پسر بد پارت 223 سال پیش۹۹ دیدگاهبه آرومی چشمامو وا کردم … اول همه چیو تار می دیدم ولی کم کم همه چی واسم واضح شد … با بهت نگاهی به سر و وضعم انداختم ……
رمان پسر بد پارت 213 سال پیش۷۴ دیدگاه* * * * روی تخت نشستم و بهش خیره شدم … چقدر توی اون لباس پلیس جذاب شده بود … کثافت ، دلم براش رفت … از توی آینه…
رمان پسر بد پارت 203 سال پیش۳۱ دیدگاه* * * * با زجر نالیدم : + چرا بهم نگفتی یه پلیسی؟! … ها ویلیام؟! … . کلافه لب زد : _ چون نمیخواستم بدونی … هقی زدم…
رمان پسر بد پارت 193 سال پیش۲۹ دیدگاه* * * * اروم وارد اتاق کارش شدم و در رو بستم … نفسمو لرزون بیرون فرستادم و دست به کمر ، سراسر اتاقشو انالیز کردم … شب بود…
رمان پسر بد پارت 183 سال پیش۳۰ دیدگاه* * * * پشت سرش پا تند کردم و گفتم : + همه چیو … همه چیو باید برام توضیح بدی ! … میفهمی ویلیام؟! … همه چی !…
رمان پسر بد پارت 173 سال پیش۸۷ دیدگاه* * * * بی حوصله پوفی کشیدم و حرصی رو به ماموره ، گفتم : + این جناب سرگردتون نمیخواد بیاااد؟! … . اخم ریزی کرد و خواست چیزی…
رمان پسر بد پارت 163 سال پیش۲۵ دیدگاه* * * * نفس عمیقی کشیدم و وارد فرودگاه شدم … سالن خیلی شلوغ بود ! … زبونی روی لبام کشیدم و به طرف اولین پذیرشی که نسبت به…
رمان پسر بد پارت 153 سال پیش۶۶ دیدگاه&& ویلیام && نامه رو اروم پایین گرفتم و مات زده ، به نقطه ی نامعلومی خیره شدم … . رفت؟! … یعنی به همین آسونی ولم کرد؟! … .…
رمان پسر بد پارت 143 سال پیش۱۸ دیدگاه* * * * به آرومی روی تاب نشستم … شروع کردم به جلو ، عقب کردن خودم تا تاب هم حرکت کنه … وقتی خوب سرعت تاب زیاد شد…