رمان پسر بد پارت 21

4.8
(20)

* * * *

روی تخت نشستم و بهش خیره شدم …
چقدر توی اون لباس پلیس جذاب شده بود …
کثافت ، دلم براش رفت …
از توی آینه ، به چشمای خمارم خیره شد و با خنده گفت :

_ تمومم کردیاااا …‌‌ !

لبخند ریزی زدم و همونطور که با چشمای هیزم ؛ قد و بالاشو انالیز میکردم ، لب زدم :

+ لعنتی ، خیلی این لباسا بهت میاد …
بدجور جیگر شدی توش ! … .

خنده ی کوتاهی کرد و سری تکون داد …
همونطور که کلاهشو میزاشت رو سرش ، لب زد :

_ جدی؟! …

خمار ، اوهوم تو گلویی گفتم …
ابرویی بالا انداخت ، عطرشو از روی میز برداشت و مشغول زدن به مچ دستا و گردن و لباساش شد …
عصبی از روی مبل بلند شدم و به طرفش پا تند کردم …
حواسش به من نبود ، رو به روش ایستادم و عطر رو از دستش کشیدم …
متعجب سرشو بالا گرفت و بهم زل زد …
بعد از چند لحظه با تعجب گفت :

_ چرا عطرو گرفتی؟! …

اخم غلیظی کردم و حین کوبوندن اون عطر ؛ روی میز ، با خشم گفتم :

+ واسه چی عطر میزنی؟! …
که اونجا بیشتر جنس مونث جذبت شه؟! …
آره؟! … .

با بهت بهم زل زد و گفت :

_ چ …چی میگی آوین؟! …
حالت خوشه؟! … .

نفسمو عصبی بیرون فرستادم و گفتم :

+ اصلا تو چرا اینقدر تیپ زدی؟! …
هاااا؟! …
خیلی دوست داری دخترا نگات کنن؟! …
هومممم؟! … .

خنده ای ناباورانه کرد و لب زد :

_ داری شوخی میکنی دیگه ، نه؟! ‌… .

اخمم غلیظ تر شد ، با نفس نفس گفتم :

+ خیلی هم جدی ام ! … .

کم کم اونم اخم کرد …
دستاش مشت شدن و دندوناش سابیده …
با دلخوری و عصبانیتی که سعی در کنترلش داشت ، لب زد :

_ یعنی تو رو من اینقدر بی اعتمادی که همچین حرفایی بهم میزنی؟! …
هومممم؟! … .

نفسمو حرصی بیرون فرستادم و نگاهمو به اطراف دوختم که عصبی گفت :

_ وقتی باهات حرف میزنم ، منو نگاه کن آوین …

سرمو به طرفش چرخوندم ، زل زدم تو چشاش و گفتم :

+ خب من …
من حسودیم میشه …

اخم از صورتش پر کشید ، ابرویی بالا انداخت و گفت :

_ اونوَقت به کی؟! …

محزون گفتم :

+ به تمامه همکارات …

سری تکون داد و گفت :

_ چراااا؟! …

غمگین ، به سختی گفتم :

_ خب …
خب آخه چون ، چون اونا میتونن توی این چند ساعت ببیننت ولی من نه …
باید اینجا منتظر بمونم تا ظهر ساعت ۲ و ۳ که تو بیای … .
سخته خب واسم ! … .

لبخند ریزی روی صورتش نشست …
دستاشو دورم حلقه کرد و لب زد :

_ من فدای تو بشم حسود خانوم …
یکم چشاتو وا کنی ، می بینی که من بیشتر اوقاتو با خودتم …
پس دیگه جایی واسه حسادت باقی نمی مونه ! … .

سرمو گذاشتم رو سینش و گفتم :

+ میشه زود بیای؟! …

چونشو گذاشت رو موهام و حین نوازش پشتم ، گفت :

_ آره ، سعی میکنم امروز رو بخاطر تو زود کارامو انجام بدم و بیام … .

سرمو بالا گرفتم و لب زدم :

+ قول؟! …

بوسه ی کوتاهی روی لبام نشوند و گفت :

_ قول ، اونم از نوع مردونش …
حالا میزاری برم؟! …

نفسمو غمگین بیرون فرستادم و ازش جدا شدم …
بهش خیره شدم و گفتم :

+ به سلامت … .

لبخند جذابی زد و به طرف در اتاق پا تند کرد …
به خودم که اومدم ، اون رفته بود ! …
از همین حالا دلتنگش شده بودم …
نگاهی به ساعت دیواری انداختم ، ۷ صبح رو نشون می داد …‌ .
نمیدونم چرا ولی امروز اصلا حس و حال خوبی نداشتم و رو فاز غم بودم …
دلم بدجور آشفته بود … !

* * * *

رو به روی تلویزیون ، روی مبل لم داده بودم و فیلم میدیدم …

جاهای حساس فیلم بود که حس کردم توی حیاط ، صدایی اومد …
یکم سرمو کج کردم و به حیاط خیره شدم ولی …
ولی چیزی ندیدم …
شونه ای بالا انداختم ، حتما توهم زدم …
دوباره به تلویزیون زل زدم …
یه مشت تخمه برداشتم و شروع به شکستنشون کردم …
این دفعه حس کردم صدایی از توی آشپزخونه اومد …
تا برگشتم ؛ چند نفر که روشونو با اسکارف پوشیده بودن ، دیدم …
با وحشت از رو مبل پا شدم و وحشت زده گفتم :

+ ش … شماها …
شماها ! … .

ادامه ی حرفم با دستی که از پشت دورم حلقه شد ، قطع شد …
جیغی کشیدم که همون موقع با ضربه ای که به گیجگاهم خورد ، صدام خفه شد و بعد پارچه ای روم کشیده شد …
در آخر هم سیاهی ای محض ! … .

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 20

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
74 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Varesh .
2 سال قبل

عالییی❤
سارااااانذارمون توخماری🥲🥺

Darya
2 سال قبل

خیلی جذاب شد
لطفا سریعتر پارت بعدی بزار

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

واقعا😢
جان خودت بلایی سرشون نیار

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

یعنی جونت برات بی ارزش🤔
برای من جون همه عزیز
من که جون برام از هرچیزی مهم تر تو خواهر هام هم بهم میگن من جون دوستم😅

Varesh .
2 سال قبل

واییی ساراجون چی شدی؟

Varesh .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ساراجون این حرفو نزن🥲
سرماخوردی؟

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

وا این چه حرفی میزنی فکر کنم تب کردی داری هزیون میگی

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بیشوووور عبضیییییییی اگ خودکشی اخرشه پس باید همه خودکشی کنند مهم اینه ک بتونی با همه سختیا پرقدرت ادامه بدی.
حالا چیشده ک بفکر خودکشی هستی کسی اذیتت کرده؟

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

سارا ناراحتم کردیااا قربونت برم من نبینم غمتوها

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ساراااااااااااااااااااااااااا تو منو میخوری ارزوی مرگ میکنی دختره خل و چل …

Elena .
2 سال قبل

آقا آدم توروز ولنتاین آروزی مرگ میکنه؟ 😐
بابا زنگ بزن به ننه ت یا خالت یا داییت یا عموت اصن هرکی که تو خانواده ت دوسش داری بگو ولنتاینت مبارک عشقم😂💞
در ضمن چته تورو؟ کی زده قلبتو شیکونده بزنم پودرش کنم؟
بعدش بسوزنمش بعدم بندازم خاکسترشو تو دریا
عزیزم اگه آدمایی که مارو مسخره میکردن و دلمون رو میشکوندن اهمیت داشتن که الان جمعیت کل جهان صفر بود و هیچکس ارزش اینو نداره که خودت ، برای خودت آرزوی مرگ کنی
خودتو دوست داشته باش ، هروقت که خودتو تو آینه میبینی و یا کاری انجام میدی که برات ارزش داره و عاشق اونکاری تو ذهنت برا خودت بگو خودم مهمم نه دیگران
هیچکس ارزش زندگی تورو نداره ، هروقتکه چیزی بهت میگن ممکنه اول ناراحت بشی ولی اون زخمی که زدن رو خوب کن و قدرتمند تر از قبل وارد صحنه شو تا بفهمن اینکاراشون ارزشی نداره❤❤

Elena .
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

آممم تغییر جنسیت بدم؟ 😂
بشم دوس پسرش😂

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

راست میگی الان من یکی از آرزو هام اینکه خواننده بشم خیلیا مسغرم کردن و میکنن اما یه رفیق دارم که اسمش مثل این سارا او نم اسمش سارا عیب و ایرادا ی منو گفت و کمکم کرد که رفعشون کنم اما بااینکه ۶ ماه ازم کوچیک تره اما مثل خواهر دوقلوم میمونه ❤️

Elena .
2 سال قبل

در ضمن من همیشه هرکی بهم چیزی گفته بهم و مسخره م کرده یکی تو دلم گفتم و گور باباش و به زندگیم با انرژی ادامه دادم

atena
atena
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

منمممممممم حتی به روشم گفتم…

دختری ک روز ولنتاین بی کسه😔😂
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

شاخام
تو بلخره یه اسم گفدی😔😂

sannaaa
sannaaa
2 سال قبل

یا ایبلفصل العباس
عرررررررررر
وای جای حساسی بودد لعنتییی
اخخخخ
میگم سارا اگه حالت خوب نیس اتفاقی افتاده میخوای به خودت استراحت بده هوم؟
حداقل من یا شاید فلور و بقیه حال خوبتو به تند تند پارت گذاشتن ترجیح بدن
ببخشید من دلداری دادن بلد نیستم
فقط اینو بدون هیچ کس لیاقت اذیت کردنتو نداره و تو کافیی
همین … خودتو دوست داشته باش
هیچی ارزش اینو نداره که بخوای به خودت آسیب بزنی هیچی

z
z
2 سال قبل

سارا دیدی گفدم میان اینو میدزدن بد ویلیام میره دنبالش🥺😂❤

z
z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه نگو که میخای این کارو کنی🥺💔😂
خدایی چیه این کارن
ویلیام عشقه تولوخدا ندش ب اون کارن پدر سگگگ
نه مادر سگ پدرش شوگر ددمه😢😂

atena
atena
2 سال قبل

وایییییییییییییییی هققققققققققققققققق عررررررررررررررررررررررررر

atena
atena
2 سال قبل

عشقای من(فلور.سارا.هلیا.النا.یگانه.سنا)کسی هم جا موند دیگ نمیدونم
ولنتاینتون مباااااااارک ایشالاه ک برام بمونید رفقا خیلی دوستتون دارم از طرف اتنا عشق خوشگلتون.
بوس به همتون.

Varesh .
پاسخ به  atena
2 سال قبل

پس من کجام؟🤨
بروکه دیگه قیدتو زدم آتنا🥲😭

atena
atena
پاسخ به  Varesh .
2 سال قبل

عشقمممممممممم شرمنده یادم رف بخداااااا
ولنتاین توهم مبار جینگولک
قهر نباش توروخدا…

Varesh .
پاسخ به  atena
2 سال قبل

شوخی کردم عزیزم مگه می شه باتوقهربود؟🥺

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  Varesh .
2 سال قبل

جون دلیییییییی ارمیتا خانومی

Elena .
پاسخ به  atena
2 سال قبل

ممنونم ولنتاین تو هم مبارک بستنی شوکولاتی من 🤤❤
پ ن: من کلا همه رو یه لقب خوراکی ای چیزی میدم چه زیاد بشناسمش چه نه🙃

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

تو آمممم
ترشکمی🥲😍
ترشک و لواشک من خیلی عاشق😂🙃

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

پی نوشت😂

Yeganeh
Yeganeh
پاسخ به  atena
2 سال قبل

میسی عشقولکم 😄😁❤❤
ولنتاین تو هم مبارک نفسم 😘😍

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  atena
2 سال قبل

ما مهمون داشتیم جشن گرفتیم اونقدر رقصیدم جات خالیییی…
ولنتاین سال بعد میام پیشت

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

لنتیییییییییی من چجوری میومدم انشالاه دانشگاه اونطرفا قبول شم همیشه ور دلتم…

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

جوری گفتی ک…
نمیام😂

sannaaa
sannaaa
پاسخ به  atena
2 سال قبل

مرسی لاوووووو ولنتاین توعم مبارکککک
راستش شوکه شدم جرررر اخه با هم نحرفیده بودیمو اینا
شایدم اصن با ی سنای دیگه ای😂😂💛💛

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  sannaaa
2 سال قبل

نوچ باتو بودم…
از این به بعد میحرفیم😂

Shyli ♡
2 سال قبل

سارا جون تا اونجایی ک من کامنتاتو میخوندم روانی بودی هانی ولی بی شوخی اصلا ب خودکشی فک نکن من ی بار کردم ک میگم هر چقدرم از زندگیت سیر شده باشی تهش پشیمون میشی ولی ممکنه خدایی نکرده خیلی دیر باشه من پشیمون شدم ت هم میشی
راستی ت ک تازه ۱۴ سالته واس چی میگی دلم خودکشی میخواد
همچین میگم ۱۴ سالته انگار الان با ۱۴۰ سال سن در خدمتتم

Yeganeh
Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارااا همچین میگی بی خودی انگار ما ها خیلی با خودیم یا مثلا دکتر مهندسی چیزی هستیم
بابا هممون آخرش کلفت میشیم
غصه نخور حرف هم از خودکشی نزن که پا میشم میام برات
همچین میگی خسته شدم از نحوه ی زندگی انگار ما ها هر روز بلند میشیم میریم آنتالیا بر میگردیم بابا هممون خسته شدیم ولی خب باید قوی باشیم
تازه غلط نکن کلا ۱۴ سالته هااا
باز من بگم یه چیزی….
من که با ۱۷ سال سن با افسردگی حاد تا حالا به خودکشی فک نکردم بعد تو با تن سالم میخوای بری خودکشی کنی ؟؟
بابا این یا تب کرده هذیون میگه یا عادت شده بخدا

atena
atena
پاسخ به  Yeganeh
2 سال قبل

چرا کلفتتتتتتتتت
والاه من کلفت نمیشم کلفت خودشه و خواهرای عجوزه اش با ننش

Shyli ♡
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

وا چرت و پرت نگو
فکر کنم امرو کلا فاط زدی داری شر و ور میگی
ببینم تب داری تو؟
اخه داری هذیون میگی:/

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

من سارا رو درک میکنم راستش خودم هم تو سن ۱۰ سالگی فکر خود کوشی افتاده بود تو کلم ۲ بار سعی کردم خود کوشی کنم به خواتر مشکلات روحی و روانی اینتوری شده بودم اما کم کم به خودم اومدم و تصمیم گرفتم که برای آیندم تلاش کنم 😁😁😁😁😁😁😁😁😁

z
z
2 سال قبل

الان میام خونتون بهت میگم کی بی خودیه🚶🏿‍♀️💔🗡

Yeganeh
Yeganeh
پاسخ به  z
2 سال قبل

آره بریم فقط بگو آدرس خونشون کجاست با لشکر اکیپمون بیام براش

74
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x