رمان پسر بد پارت 16

4.6
(15)

* * * *

نفس عمیقی کشیدم و وارد فرودگاه شدم …
سالن خیلی شلوغ بود ! …
زبونی روی لبام کشیدم و به طرف اولین پذیرشی که نسبت به اونای دیگه خلوت تر بود ، پا تند کردم …
پسر جَوونی برای پذیرش ایستاده بود …
رو به روی اتاقکش ایستادم و لب زدم :

+ سلام … .

سرشو از تو گوشیش در آورد و نگاهشو به من دوخت …
سر تا پامو بر انداز کرد و همونطور که گوشیشو کنار میگذاشت ، گفت :

_  سلام ، بفرمایید … .

نفسمو محکم بیرون فرستادم و گفتم :

+ من یه بلیط سفر برای ایران میخوام …

سری تکون داد و گفت :

_ باشه ، یه لحظه …

و مشغول کار با لب تاپش شد …
زبونی روی لبام کشیدم ، نگاهم کشیده شد سمت پلیس و مامورای زیادی که توی سالن فرودگاه میچرخیدن …
متعجب ابرویی بالا انداختم …
خیلی عجیب به نظر میرسیدن ! …
دست همشون یه برگه ی کوچیک بود …
هی نگاهشونو بین اون برگه و چهره ی آدما رد و بدل میکردن … .
اخم ریزی کردم و آب دهنمو به سختی قورت دادم …
با صدای پسره به خودم اومدم :

_ خب ، من ثبت کردم گلم فقط …

سوالی سری تکون دادم و با چشمایی ریز شده ، گفتم :

+ فقط چی؟! …

نفس عمیقی کشید و با اشاره به اتاقکی دیگه که اونوَر سالن بود ، گفت :

_ باید ببری پیش اون پذیرش و بعد از پرداخت پول ، بلیطتو دریافت کنی … .

لبخندی زدم و گفتم :

+ باشه ، مرسی … .

سری تکون داد که زودی برگشتم و به طرف همون اتاقک پا تند کردم ؛ یه دو قدم بیشتر ور نداشته بودم که با صدای مردی سرجام ایستادم :

_ هی ، تو … .

آب دهنمو به سختی قورت دادم …
برگشتم عقب که مامور پلیسی رو دیدم …
به خودم اشاره کردم و با بهت و ترس گفتم :

+ ب … با من دارین؟! … .

با اخم غلیظی که روی صورتش جا خوش کرده بود ، سری به نشونه ی آره تکون داد و بی اعصاب گفت :

_ آره ، خودت …

سرتاپاشو آنالیز کردم که لب زد :

_ بیا اینجا ببینم … .

نفسمو لرزون بیرون فرستادم و آروم به طرفش حرکت کردم …
رو به روش ایستادم که نگاهشو بین من و برگه ی توی دستش ، رد و بدل کرد …
بالاخره سرشو بالا گرفت و پوزخندی به روم پاشید …
متعجب بهش زل زده بودم که بی سیم توی دستشو گرفت جلوی لباش و گفت :

_ بیاین اینجا ، دختره رو پیدا کردم … .

متعجب با چشمای گشادم بهش زل زدم که نزدیکم شد و بعد از گرفتن بازوم ، منو به یه سمتی کشوند … .
به خودم اومدم و عصبی همونطور که سعی داشتم بازومو از دستش بیرون بکشم ، غریدم :

+ ولم کن ببینم …
اشتباه گرفتی آقا ! … .

پوزخندی زد و سکوت کرد …
پرتم کرد یه گوشه ی سالن و دست به سینه به اطراف خیره شد …
نفس نفس زنون به طرفش رفتم …
با دستایی مشت شده ، کنارش ایستادم و با خشم گفتم :

+ واسه چی منو آوردی اینجا؟! …
هاااا؟! … .

اخمش غلیظ تر شد …
همونطور که از گوشه ی چشم بهم خیره شده بود ، گفت :

_ برو یه گوشه ساکت وایسا …
الان همه چی معلوم میشه ! … .

دندونامو رو هم سابیدم ، همون موقع بود که تمومه مامورا جمع شدن رو به رومون …
همون ماموری که منو آورد اینجا ؛ بهم خیره شد و خطاب به اونا ، لب زد :

_ همونه دیگه ، نه؟! …

همشون با یه نگاه به برگه های کوچیک توی دستشون ، سری به نشونه ی آره تکون دادن …
هیچی از حرفاشونو متوجه نمیشدم … !
ماموره موبایلشو در آورد و بعد از یکم کار باهاش ، گوشی رو گرفت نزدیک گوشش …
بعد از چند لحظه ؛ همونطور که بهم زل زده بود ، جدی شروع به حرف زدن با طرف پشت خط کرد :

_ سلام سرگرد …
کسی که خواسته بودین رو پیدا کردیم …
بله ، همینجاس …
باشه ، ما منتظر شماییم … .
فعلا قربان … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
25 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Darya
2 سال قبل

مثل همیشه عالی👌

atena
atena
2 سال قبل

قربون دستت برم چقدرم زیاد نوشتی غافلگیرشدم…
ساراااا این چه وضعشه چرا کمممممممم

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بیشور عبضی میمون…

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

خدابیامرز پدر مادربزگم گناه داشت ک رف…

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

این زبونو نداشتم ک همه قورتم میدادن
بخاطر همین اسمم اتیشپاره هس دیگ😐😂

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

دهن به این خوشگلی حیفه سرویس شع…
دوس داری ترشیمو بزارن کسی منو نگیره ارهههه؟؟؟

Narges
Narges
2 سال قبل

خیلی عالی💗🙏😍
وایی نه فرداخیلی دوره🥺😂

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

شما دستتون نمیشکنه اینقده مینویسید؟

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه جدی میگم روزی چندتا پارت مینویسید زیاده ادم دستش میشکنه…

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اصلن بدرک بزار بشکنه…
منو ببین بفکر کی ام

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

از دست تو؟

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نوچ عشقم مگ میشه من از دستت ناراحت باشم خاهرشوهر عزیزممممم…😂😂

Sannaaa
Sannaaa
2 سال قبل

واهایایاایایایایایاایایای
شوکه شدممممممم
سارا پارت میخایممممم
ما پارت میخایم یالا
ما پارت میخایم یالا
تا پارتو پس نگیریمممم آروم نمیگیگیگییگیریمممم

qazal Shahriyari
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نزاشتی 😐

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x