رمان شاهزاده قلبم پارت 8

بدون دیدگاه
برگشتم سمت در و دستمو بالا اوردم و گفتم +همگی مرخصین اومدم طبقه بالا  همه فرمانده ها و آبتین و اهورا رو دیدم ولی آرسام بینشون نبود همه با دیدنم…

رمان شاهزاده قلبم پارت 7

۴ دیدگاه
چپ چپ نگاهش کردم و نفسمو بیرون فرستادم سیگار بعدیمو از تو جعبش در اوردم و روشنش کردم و کام عمیقی ازش گرفتم و دودشو تو دهنم نگهداشتم روش دوس…

رمان عشق خلافکار پارت 7

بدون دیدگاه
ول کن اینارو بگو چیشده؟ _ پنج شنبه قراره کلاوس بیادددد _ راست میگی؟ پس خوش خوشان دوست ماست _ واییی خیلی خوشحالم _ شیرینی باید بدیا _ حالا پررو…

رمان شاهزاده قلبم پارت 6

۱ دیدگاه
اونوخت من اینجـ…. میخواستم بقیه حرفمو بزنم که با عصبانیت گفت : ـــ من هیچوخت تورو فراموش نکردم و عاشقت بودم و هستم فقد مجبور شدم برم … تو نمیدونی…

رمان شاهزاده قلبم پارت 5

بدون دیدگاه
تیغمو از رو زمین برداشتم و خواستم دوباره بکشمش رو دستم که با صدای آشنایی برگشتم و پشت سرمو نگا کردم: +اینجا چه خبره؟! آرسام بود … بعد 5 سال…

رمان عشق خلافکار پارت 6

۱۳ دیدگاه
_ کجا باهم آشنا شدین؟ _ همکلاسی هستیم _ آهان یادم اومد ازت حرف زده بود قبلا میگفت دختر شیطون و مهربونی هستی _ ممنون _ اگه دوست داری بیشتر…

رمان عشق خلافکار پارت 5

بدون دیدگاه
یه موسیقی لایت گذاشته شد و زوج ها شروع به رقصیدن کردن آدرین به سمتم اومد _ ملکه به من افتخار میدین با من برقصین خندیدم _ بله چرا که…

رمان عشق خلافکار پارت 4

۳ دیدگاه
_ بیام دنبالت؟ _ آره بیا _ اوکی یه ربع دیگه اونجام _ میبینمت خوشگل خانم _ فعلا رفتم سوار ماشین مازراتی که بابام برای تولدم گرفته بودم شدم و…

رمان جادوی سیاه پارت یک

۲۷ دیدگاه
♡ به نام پروردگار عشق ♡ 👀🖤 رمان جادویِ سیاه 🖤👀 … فصل سوم رمان مال من باش … #پارت_۱ 💑☕ نویسنده : ” سارا نوروزی ” مقدمه : تا…

پاییزه خزون پارت ۱۲

۴ دیدگاه
    پاییزه خزون یه مقداری از سوپری خریدامو کردم و راهی خونه شدم دیگ تقریبا غروب شده بود و آفتاب داشت بارو بندیلشو جمع میکرد ، به خونه که…

رمان گذشته سوخته پارت۲۰

بدون دیدگاه
نگاهم به راه بود که یک دفعه پرستاری از قسمت مراقبت‌های ویژه دوید بیرون و همین جوری که می دوید داد زد خانم سپهری خانم سپهری دستگاه شوک رو بیارید،به…

رمان شاهزاده قلبم پارت 4

۱ دیدگاه
نگاه نگرانشو دوخت بهم و پشت سرش کیارش ادامه داد: ــ دلوین مواظب خودت باش همه برات کمین گذاشتن.. دستمو بالا بردمو فهمیدن دیگه نباید ادامه بدن +کافیه…! پشتمو کردم…

رمان شاهزاده قلبم پارت 3

بدون دیدگاه
تا منو دید از جاش بلند شد و با صدای گرفته لب زد: ــ س..سلام دلوین م..من شرمندم اگه..اگه حواسم بهش بود اینجوری نمیشد قطره اشکی رو گونش فرود اومد…

رمان عشق خلافکار پارت3

۴ دیدگاه
از ظاهر گرفته هم از اخلاق و رفتار ؛ بااینکه آنتونیا مهربون و آرومه و درسش عالی اما آنتونی شر و شیطونه و درس اصلا نمی خونه منم که وسطشونم…