تا منو دید از جاش بلند شد و با صدای گرفته لب زد:
ــ س..سلام دلوین
م..من شرمندم اگه..اگه حواسم بهش بود اینجوری نمیشد
قطره اشکی رو گونش فرود اومد
رفتم جلوش وایستادم و دستمو کشیدم رو گونش و قطره اشکو پاک کردم…
+بهترین فرمانده گروه من نباید اشک بریزه
کوتاهی از من بود که پنج نفر همراهتون فرستادم
نمیدونستم شاهین اونجاس …
شاهین رئیس گروه ستاره های سیاه بود و کینه سختی ازش تو دلم بود که با این کارش هزار برابر شد ….
+بشین …
به حرفم گوش داد و منم رفتم اون طرف تخت کنار هیلدا و دستشو تو دستم گرفتم و بوسه ای روی دستش کاشتم
اشکم داشت در میومد ولی نفس عمیقی کشیدم تا خودمو کنترل کنم
رومو کردم سمت کیارش و لبخند ریزی زدم و ازش پرسیدم
+دوسش داری ؟
عین برق گرفته ها نگاهشو از رو لبای هیلدا برداشت و چشاشو تو چشام دوخت
هیچی نمیگفت …
خندم گرفت و این بار جلوی خودمو نگرفتم
+آره دوسش داری…
راستش اونم دوست داره!
بعد اینکه رفتیم پاریس عقد میکنین و از گروه خارج میشین
دیگه بسه اینهمه ترس از لو رفتن و کارای خلاف…
مگه نه؟
چشمکی بهش زدم تا حالش خوب بشه …
برقی توی چشاش به وجود اومد که از سر خوشحالی بود …
ــ راستش من نمیخوام از گروه جدا بشم مطمعنم هیلدا ام نمیذاره خواهرش تنها بمونه
لبخند بی جونی رو لباش شکل گرفت ولی انگار که تازه چیزی یادش افتاده باشه نگاهشو متعجب کرد و گفت:
ــ آ..آها!چرا میخوایم بریم فرانسه؟!
نفس عمیقی کشیدمو گفتم:
+گروه ستاره های سیاه دارن علیه ما مدرک جمع میکنن و خلاصه دستشون به جاهای خوبی بنده …
ما میریم اونجا تا ادامه کارمون بهتر باشه واسه خودمون شر درس نشه…
اونجا ام رغیبای بزرگی داریم و باید خودمونو آماده کنیم
در ضمن .. تو و هیلدا باید از گروه برین
من دوس ندارم خواهرم و شوهرش در خطر باشن و تو فرانسه شرایطمون خیلی خطرناکه..!
ــ عجب…
فعلا که نرفتیم ..بعدا باهمدیگه حرف میزنیم
شام خوردی ملکه؟
+نه نخوردم گشنم نی …
خودت برو بخور
ــ نه منم گشنه نیستم
سکوتی بینمون اینجاد شد و هر دوتامون دستمونو گذاشته بودیم زیر سرمون و لم داده بودیم رو مبلای کنار تخت که صدای هیلدا به گوشم رسید
ــ م..ملکه
از جام پاشدم و نگاهمو به چشای معصوم هیلدا دوختم
+جان ملکه
جونم خواهر ..
خوشحالم که برگشتی …
دوباره دستشو گرفتم و بوسه ای روش زدم
ــ کیارش .. کیارش خوبه؟
بچه ها خوبن؟
لبخندی بهش زدم و جوابشو دادم:
+ایشش لوس خانوم …
آره کیارشم خوبه اونجا خوابش برده
داشت برات گریه میکرد و میگفت دوست داره
اومم.. منم بهش گفتم هیلدا ام دوست داره و بعد اینکه رفتیم فرانسه عقد میکنین و از گروه خارج میشین …
اول که داشتم حرف میزدم لبخند پهنی رو لباش بود ولی بعد نگاهش غمگین شد و لبخندشم رو لباش خشک شد …
ــ اما اما من نمیخوام ازت جدا بشم
اصلا .. اصلا جرا باید بریم فرانسه؟
+هوففف هیلدا هزار نفر اینو ازم پرسیدن دیگه حوصله توضیح دادم ندارم بذار فردا صب کیا بهت میگه
از جام بلند شدم و رفتم بیرون و دکترشو صدا زدم
بعد معاینش گفت فردا ظهر میتونیم ببریمش …
صبح شده بود و کیارش و هیلدا مشغول خوش و بش کردن بودن چشمامو باز نکردم تا فک کنن خوابم و به حرفاشون گوش بدم بعد چند دیقه بحث سمت من کشیده شد
کیارش ــ هیلدا من نگران دلوینم …معلوم نیست داره چیکار میکنه و جونشم در خطره
باید یه کاری بکنیم
هیلدا ــ ببین کیا
دلوین هر کاری بکنه قبلش به نتیجش فک کرده اینو مطمئنم
ولی اینکه میگی جونش در خطره…
ینی چی؟
چیشده مگه؟
کیارش ــ ببین چن شب پیش یه تک تیر انداز میخواست به دلوین شلیک کنه که محافظا کشتنش و مانع کارش شدن …
الان .. الان حتما خیلیا به خاطر موفقیتاش باهاش دشمنن و برای همین میگم جونش در خطره…
دیگه طاقت نیاوردم بیشتر از این شاهد مخفی کاریاشون باشم چشمامو باز کردم و بدون توجه به اونا و بدون هیچ حسی آروم آروم سمت سرویس بهداشتی اتاق حرکت کردم و دست و صورتمو شستم
حلقه های اشک تو چشام بود و موج میزد …
خیلی سال بود شبا تو اتاقم تنهایی گریه میکردم و سعی داشتم خودمو بی احساس ترین آدم ممکن روی کره زمین نشون بدم
ولی دیگه …دیگه خسته بودم از اینهمه سنگ بودن
با این حال باید ادامه میدادم
نباید میخندیدم…نباید عاشق میشدم…
زندگیم پر شده از این نباید هایی که مسخره و پوچ بودن
زندگیم پر شده بود از مخفی کاری
پر شده بود از آدمای کثافت که خودم کثافت ترینشون بودم ….
بی صدا گریه کردم ..برای دو دیقه بی صدا اشک ریختم …
دوباره دستی به سر و صورتم کشیدم تا قرمزی چشمام بپره و از سرویس بیرون اومدم
نگاهمو دوختم به اونا که داشتن نگاهم میکردن و با لحن سردی گفتم:
+من دیگه میرم ، کیارش تو ام ظهر هیلدا رو ببر عمارت …
وسیله هاتونو جمع کنین فردا میریم پاریس
مفهومه؟
هیلدا لب باز کرد تا چیزی بگه
ــ دلوین میخوای کجا بری؟
نگاه نگرانشو دوخت بهم
دستهها
- آهو و نیما
- الاغ لند(رویای آرام)
- جلد دوم رمان نیستی
- چت روم
- در مسیر سرنوشت
- دلباخته
- رمان
- رمان ۵۲ هرتز
- رمان آبرویم را پس بده
- رمان آخرین سرو
- رمان آرزوهای گمشده
- رمان آسمان دیشب آسمان امشب
- رمان آنرمال
- رمان اردیبهشت
- رمان از کفر من تا دین تو
- رمان استاد خاص من
- رمان استاد خلافکار
- رمان استاد متجاوز من
- رمان افسونگر
- رمان اقیانوس خورشید
- رمان اکالیپتوس
- رمان الهه ماه
- رمان انلاین
- رمان اوج لذت
- رمان اورا
- رمان به تلخی حقیقت
- رمان به سادگی
- رمان به شیرینی مرگ
- رمان بوی عشق
- رمان بوی نارنگی
- رمان بیگانه
- رمان پاییزه خزون
- رمان پرستار دل
- رمان پرستش
- رمان پروانه ام
- رمان پسر بد
- رمان پسرای بازیگوش
- رمان پسرخاله
- رمان پل های شکسته
- رمان پناهم باش
- رمان پوکر
- رمان ت مثل طابو
- رمان تاریکی شهرت
- رمان تبار زرین
- رمان ترنم
- رمان تو رو در بازوان خویش خواهم دید
- رمان جادوی سیاه
- رمان جمعه سی ام اسفند
- رمان جُنحه
- رمان چشم مرواریدی
- رمان حوالی چشمانت
- رمان خان
- رمان خانم معلم.
- رمان خزانم باش
- رمان خورشید و ماه
- رمان دختر حاج آقا
- رمان دختری که من باشم
- رمان در چشم من طلوع کن
- رمان در مسیر بهار
- رمان دروغ شیرین
- رمان دروغ محض
- رمان دلبر استاد
- رمان دلدادگان
- رمان دومینو
- رمان دیازپام
- رمان دیوونه های با نمک
- رمان رخنه
- رمان رسم دل
- رمان رهایی یک لبخند
- رمان روشنایی مثل آیدین
- رمان روشنگر
- رمان رویاهای سرگردان
- رمان زنجیر و زر
- رمان زیتون
- رمان ژن برتر
- رمان سادیسمیک
- رمان سایه پرستو
- رمان سر مست
- رمان سرنوشت تلخ دریا
- رمان سروناز
- رمان سودا
- رمان شالوده عشق
- رمان شاهرگ
- رمان شاهزاده قلبم
- رمان شاهزاده و دختر گدا
- رمان شروع تلخ
- رمان شقایق
- رمان شوره زار
- رمان شوکا
- رمان شیطان یاغی
- رمان طالع ترنج
- رمان طلایه
- رمان عبور از غبار
- رمان عروس استاد
- رمان عروس نحس
- رمان عشق با اعمال شاقه
- رمان عشق خلافکار
- رمان عشق موازی
- رمان عشق و احساس من
- رمان عشق و احساس من (جلد دو)
- رمان عصیانگر
- رمان غبار الماس
- رمان غیاث
- رمان فرشته من
- رمان فستیوال
- رمان قانون عشق
- رمان قانون عشق فصل دوم
- رمان قصاص
- رمان قلب عاشق
- رمان کامل
- رمان کینه کش
- رمان گذشته سوخته
- رمان گل گازانیا
- رمان گلامور
- رمان لاوندر
- رمان لیلیان
- رمان ماتیک
- رمان مادمازل
- رمان مادیان وحشی
- رمان مال من باش
- رمان ماه تابانم
- رمان ماهرو
- رمان مربای پرتغال
- رمان مرد قد بلند
- رمان مردی می شناسم
- رمان مروا
- رمان مرواریدی در صدف
- رمان مسامحه
- رمان معشوقهی جاسوس
- رمان معشوقهی فراری استاد
- رمان مفت بر
- رمان ملت عشق
- رمان من پس از تو
- رمان من سیندرلا نیستم
- رمان ناجی
- رمان ناگفته ها
- رمان نامادری
- رمان نیستی ۱
- رمان نیلا
- رمان نیمه گمشده
- رمان نیهان
- رمان هلما و استاد ب تمام معنا
- رمان همسر دوم
- رمان همسفر من
- رمان همصدا
- رمان همکارم میشی
- رمان هیژا
- رمان هیلیر
- رمان وارث دل
- رمان ورطه دل
- رمان ویلان
- رمان یادم تو را فراموش
- رمان یاسمین
- رمان:انتقام تلخ وشیرین
- متفرقه
- مطالب دسته بندی نشده