رمان گلامور پارت ۲۰

۵ دیدگاه
    پلک میبندم ..باز میکنم …غلت میزنم …هی از این پهلو به آن پهلو میشوم تا بالاخره صدایش در می آید   – چرا انقدر وول میخوری کمند؟  …
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۵۱

۳ دیدگاه
    غیر مستقیم بهش فهموندم که نمیتونم از پس بزرگ کردن آوا تا یه مدتی بر بیام. دخترم به مادر احتیاج داشت اما منی که نمیتونستم با این وضعیتم…

رمان سرمست پارت ۴۷

بدون دیدگاه
    با گفتن حرفم، چندتا سرفه کردم و بینیم رو بالا کشیدم. نگاه دلخور ماهد از دیدم دور نموند. انگار از وقتی که اومده بود، بد زده بودم تو…

رمان مادمازل پارت ۳۲

۱ دیدگاه
    من حرف میزدم و ماریا حین دوختن لباس عروسکهاش به حرفهام گوش میداد. بهترین رفتارهای فرزام رو براش وصف میکردم و اون با دقت گوش میداد. نخ رو…

رمان اردیبهشت پارت ۵

۱ دیدگاه
    فراز از روی شونه اش نگاهِ پر تمسخری به اون انداخت : – جداً ؟ … یعنی چند سال دیگه ؟! ارمغان با حرص پلک هاشو روی هم…

رمان گلامور پارت ۱۹

بدون دیدگاه
    پلک میبندم ..باز میکنم …غلت میزنم …هی از این پهلو به آن پهلو میشوم تا بالاخره صدایش در می آید   – چرا انقدر وول میخوری کمند؟  …
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۵۰

۴ دیدگاه
    مچ دست هام رو محکم فشار داد و فکم رو گرفت. – آوا رو بهونه خوبی کردی که از زیر خواب بودن من لذت ببری، زیر هر کی…

رمان اردیبهشت پارت ۴

۱ دیدگاه
    یهو تپش قلب ارمغان هزار برابر شد . سر چرخوند و نگاه کرد به دخترکی نسبتاً ریزه جثه و لاغر که یک دست مشکی پوشیده بود و با…

رمان سرمست پارت ۴۶

بدون دیدگاه
    از جا پرید و کف دست‌هاش و بهم کوبوند. – هورا هورا!   شالم رو درست کردم تا گردنم مشخص نباشه. بعد از روی چوب لباسی، مانتوم رو…

رمان او_را پارت چهل_هشتم☆

بدون دیدگاه
#او_را #قسمت_چهل_هشتم☆ وقتی داشتم به سمت کوچه میرفتم،همه با تعجب نگاهم میکردن!😮 فکر کردم شاید نباید با این ماشین میومدم اینجا! وقتی از ماشین پیاده شدم هم نگاه ها ادامه…