رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۶۴

۴ دیدگاه
    پاییزه خزون وارد خونه که شدیم، دهنم از این دکوراسیون زیبا باز موندش ،۳ دست مبل طوسی و کرم چیده شده و از وسط پله ها به سمت…

پاییزه خزون پارت ۶۳

۱ دیدگاه
    پاییزه خزون از کوچه پس کوچه ها با سرعت زیاد لایی میکشید و زهره من بدبختو آب میکرد ،سعی کردم حرف نزنم تا بیشتر از این عصبی نشه…

رمان دروغ محض پارت 8

آروم شروع به نوازش موهام کرد و در همون حین ، با آرامش کامل لب زد : _ آلماااا ، عزیزم … آروم باش فدات شم … . سرمو از…

رمان سرمست پارت ۱۶

بدون دیدگاه
علیرضا همونجا سر جاش خشکش زد و بعد از چند سالی رفیق قدیمی همدیگه رو ملاقات کردند. در کسری از ثانیه روال همه چیز عوض شد.   – به آقای…

رمان ورطه دل پارت ۲۴

۱۰ دیدگاه
همانگونه که در گوشی اش به دنبال چیزمی گردد می گوید:آره دیگه….:چرااینقدر تاریک و ترسناکه؟نگاهی عمیق به من می اندازد:می ترسی؟می خوای برگردیم؟غرورم جریه دارمی شود:نه بابامنو ترس؟برو..به کسی زنگ…
رمان مادمازل

رمان مادمازل پارت ۱

۶ دیدگاه
  کتابامونو دو دستی بالای سرمون گرفتیم و بدوبدو رفتیم داخل خونه….صدای خنده هامون قاطی صدای شُر شُر بارون شدید شده بود و شده بودیم موشای آب کشیده ای که…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۱۶

۱ دیدگاه
درب اتاق رو پشت سرش به هم زد. حتما اونم مثل من به ماهیت فوضول بودن پرستارش پی برده بود که نمی داشت زیادی سر از کارش در بیاره. هرچند…

رمان سادیسمیک پارت 27

۴ دیدگاه
انقد خورده بودم که داشتم میترکیدم آخ آرومی گفتم و گوشی جدیدمو برداشتم ، سیمکارت جدیدمو انداختم روش و داشتم شماره ها رو وارد میکردم که اون یکی گوشی زنگ…

رمان سرمست پارت ۱۵

۱ دیدگاه
به دنبالش سمت اتاقی که آیدا توش بستری شده بود رفتم و قبل ورودم سعی کردم چهره ترکیده‌م رو درست کنم. هیچ وقت دلم نمی خواست دخترم من رو در…

رمان دروغ محض پارت 7

آیکان کات رو زد و رفتیم واسه ده دیقه استراحت … نگاهمو سراسر سالن چرخوندم … اون بازیگر جدیده ، روی پله ها نشسته بود و مشغول خوردن قهوش بود…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۱۵

۳ دیدگاه
آشوب بودم. مثل دریایی که آروم و قرار نداشت و طوفانی بود. منتظر یک نسیم عظیم که غرش موجم رو به نمایش بکشم ولی بدنم بی حس بود. انگار لیدوکائین…

رمان ورطه دل پارت ۲۳

۱۰ دیدگاه
سعی می کنم بااین فکر عذاب وجدان خودم را کم کنم:عزیزم یکم دیگه صبرکن سعی می کنم زودتربیام خودتم که می دونی تا کارها درستشه زمان می بره….با ذوقی که…

رمان نیمه گمشده پارت 29

۲ دیدگاه
+عااایییی زود برو آرکا ، زووود استرسی نگاهی بهم انداخت و سرعتشو بیشتر کرد ــ آروم باش ، الان میرسیم … از درد به خودم میپیچیدم و هق میزدم ……

رمان سرمست پارت ۱۴

بدون دیدگاه
مهم نبود من باهاش نا محرمم یا از این حرف ها. اون قصد داشت با هر روشی که مختص خودشه، منو رام کنه تا شبیه بره های حرف گوش کن…