رمان ماتیک پارت 2058 ماه پیش۹ دیدگاه#part813 مــــــ💄ــــــاتیک _ غذام که مثل همیشه نداریم ، مگه نه؟ _ سفارش دادم برات! ساواش از اتاق بیرون زد _ همین روزاست معدمون سوراخ شه از غذاهای رستورانی لادن…
رمان ماتیک پارت 2048 ماه پیش۱ دیدگاه #part812 _ چرا هرچی در میزنم جواب نمیدی؟ فکر کردم خونه نیستی سرش را بالا گرفت گردنش تیکی صدا داد و کمرش تیر کشید ناخواسته…
رمان ماتیک پارت 2038 ماه پیش۱ دیدگاه لیلا با دقت نگاهش کرد _ بالاخره چی؟ متاهلی … امسال نشه سال دیگه حامله ای لادن با تمسخر پوزخند زد _ خب حالا…
رمان ماتیک پارت 2028 ماه پیش۳ دیدگاه لادن فکرش را هم نمیکرد او چنین واکنشی نشان دهد هول شده پچ زد _ کمرت … مگه نگرفته بود؟ _ تمام جسم و روحم…
رمان ماتیک پارت 2019 ماه پیش۱ دیدگاه#part796 مــــــ💄ــــــاتیک لادن بغض کرده سمتش برگشت و نالید _ آره! 18 سالمه آخرین خاطره هام مال هجده سالگیه میدونی بعدش چی شد؟ سه سال رفتم کما ، ماه ها…
رمان ماتیک پارت 2009 ماه پیش۳ دیدگاههیچکس صدایش درنیامد ساواش کمی صدا بالا برد و غرید _ با شمام مسعود با رنگ پریده آرمین را جلو هل داد _ این بود استاد ساواش با جدیت خودکار…
رمان ماتیک پارت ۱۹۹9 ماه پیش۱۰ دیدگاه گودرزی خواست حرفی بزند که ساواش محکم ادامه داد _ من چنین بنایی رو نه ادامه میدم نه تایید میکنم همکاری خواستید در خدمتم ولی…
رمان ماتیک پارت ۱۹۸9 ماه پیش۱ دیدگاه رنگ آرمین پرید با کف دست به پیشانی خودش کوبید و نالید _ آخ میز به اسم من بود خدا لعنتتون کنه لادن شانه بالا…
رمان ماتیک پارت ۱۹۷9 ماه پیش۱ دیدگاه لادن زمزمه کرد _ خیلی درد دارم ساواش شاکی سر تکان داد _ میگی چیکار کنم؟ بریم خونه استراحت کن _ باشه ، صبر…
رمان ماتیک پارت ۱۹۶9 ماه پیش۱ دیدگاه پیام ساواش اینبار بدون مکث رسید _ چه دردی؟ داروهاتو خوردی؟ لادن لبخند زد گارسون با احترام گفت _ پس یک بار سفارشات…
رمان ماتیک پارت ۱۹۵9 ماه پیش۲ دیدگاه گفت و بی توجه به او مشغول صحبت با موبایل شد لادن زیرلب گفت _ محل نده استاد … من که روزای آخرمه تو…
رمان ماتیک پارت ۱۹۴9 ماه پیش۶ دیدگاه روزها پشتِ هم میگذشتند دریای زندگیاشان آرام بود اما آرامش نداشت! انگار هردو میدانستند سونامی بزرگی پیشِ روست شاید ساعاتی دیگر شاید روزهایی دیگر و…
رمان ماتیک پارت ۱۹۳11 ماه پیش۱۴ دیدگاه لادن میدانست حریفش نمیشود علاوه بر آن جان اعتراض و مقاومت هم نداشت با درد خودش را خشک کرد و لباس پوشید روی صندلی…
رمان ماتیک پارت ۱۹۲11 ماه پیش۵ دیدگاه وا رفت…. کمی فاصله گرفت و کلافه موهای خودش را چنگ زد صدایش بهت زده و ناراحت بود _ خونریزی داری چرا؟ بار اولت نبود…
رمان ماتیک پارت ۱۹۱11 ماه پیش۵ دیدگاه زیر دوش آب سرد که ایستاد تمام بدنش میلرزید دست مشت شده اش را روی دیوار گذاشت و صدای دخترک در مغزش تکرار شد جملات بی…