رمان مربای پرتقال

رمان مربای پرتقال پارت ۴۶ 4.7 (38)

۷ دیدگاه
      فرانک با نیشخند می‌گوید:   – با اینکه آخرش گندش درمیاد تو هم بچه‌ای از بچه‌های بیشمار جهانگیر بودی طلوع قبول کرده نگهت داره؛ اما اشکال نداره……
رمان مربای پرتقال

رمان مربای پرتقال ۳۹ 4.3 (25)

۱ دیدگاه
      جمعه سر می‌رسد. تمام اهل خانه به جز فرانک، نفس راحت می‌کشند. فرانک فقط غصه‌ی کلاس های تعطیلش را می‌خورد…   آرش متفکر به سیاوش که غرق…
رمان مربای پرتقال

مربای پرتقال پارت ۳۷ 4.5 (23)

۱ دیدگاه
      حرفش برایش گران تمام شده بود. می‌دانست نمی‌شود با غیرت سیاوش شوخی کرد و او بی فکر حرف زده بود!   کنار جهانگیر می‌نشیند. با خودکار دستش،…