اینبار دیگر طفره نمی‌رود. بی پرده و رک جواب می‌دهد:   – بله… دوستش دارم!   فرانک برای رفع شک و ابهام سوال می‌کند:   – مثل…

      سوگل دیگر حرفی نمی‌زند و پشت سر جهانگیر راه می‌افتد. فرانک هم می‌گوید:   – سیاوش بعد بیا باهات حرف دارم.   سیاوش آرام و سر به…

    همه که می‌نشینند، جهانگیر آرام زیر گوش سیاوش می‌پرسد:   – بابا جان… شما اینجا دقیقا چه غلطی می‌کنی؟   با لبخند به جهانگیر خیره می‌شود که حرصش…

      نیش سیاوش تا بناگوش باز می‌شود. این روزها چقدر شبیه به آرش رفتار می‌کرد. سوگند راست می‌گفت. ایده آل های سیاوش هم کسی بود که کنارش خودش…

  با لکنت تکرار می‌کند:   – اتاقم؟   جهانگیر نامفهوم نگاهش می‌کند. در ذهنش می گوید:   – یا خدا باز زد اون کانال… کاش جلو خانواده کاظمی آب…

    متعجب نگاهش می‌کند.   – چرا؟ مگه غیر از اینه؟   آرش نفسش را کلافه بیرون می‌فرستد. روبروی سیاوش می‌نشیند و انگار که می‌خواهد به یک بچه‌ی زبان…

    دستش را برای ماشینی بلند می‌کند.   – سیگار داری؟   آرش با مکث جواب می‌دهد:   – آره… چطور؟   – نیم ساعت دیگه اونجام.   و…

      سیاوش رگ های منطقش به کل بسته می‌شوند. در لجبازی را بی معطلی باز می‌کند. تخت سینه‌ی خودش می‌کوبد و بلند می‌گوید:   – من! منو می‌گه.…

        – بشین بابا جان…   سیاوش مشکوک روبرویش می‌نشیند.   – خیر باشه جهانگیر خان.   جهانگیر با آرامش می‌گوید:   – خیره بابا…   با…

    جهانگیر به اتاق مهمان اشاره می‌کند.   – این اتاق سوگل و طلوع خانوم.   با لبخند سمت سوگند می‌چرخد و می‌گوید:   – تو هم که اتاقت…

    سیاوش نفسش را صدادار بیرون می‌فرستد.   – من که نفهمیدم چیشد… برسونمت؟   سوگند کیفش را برمی‌دارد.   – نه دیگه پایین هم نمی‌خواد بیای خودم می‌رم.…

      ترانه هم لبخندی می‌زند و سعی می‌کند حرص سوگند رادربیاورد.   – نه عزیزم. اتفاقا تازه با آقا سیاوش شام خوردیم. فکر کنم ایشون هم سیر باشن…

      – سوگند بیا شام بخور.   بی حال از اتاق بیرون می‌رود.   – چی درست کردی؟   سوگل در حال چیدن میز جوابش را می‌دهد:  …

    – اگه مهلت بدین منم بگم.   سیاوش با سر منت می‌گذارد که آرش حرف بزند.   – بگو…   یکدفعه صورت آرش آویزان می‌شود.   – این…

    از دیدار سوگند و ترانه علوی، یا در اصل شکار کردن لحظه‌ی بگو بخند سیاوش و ترانه توسط سوگند، یک هفته می‌گذرد و سوگند بالاخره تصمیم می‌گیرد دلش…