رمان مربای پرتقال پارت ۱۱۲ 4.7 (24)

بدون دیدگاه
  نگاهی به چند مرد کچل با پارچه‌ای نارنجی که به عنوان لباس دور خودشان پیچیده بودند و مقابل یک مجسمه‌ی بودای دیگر سجده می‌کردند، انداخت. بعد خیلی ناگهانی، ادایشان…