رمان جادوی سیاه پارت 30

۳۳ دیدگاه
&& توماس && با دستایی مشت شده به کلبه ی سوخته ی رو به روم خیره شدم … لبامو محکم رو هم فشار دادم که یکی از نگهبانا با ترس…

رمان جادوی سیاه پارت 21

۱۳ دیدگاه
&& کلارا && توی اتاق استراحت دکترا بودم و داشتم چاییمو میخوردم که در باز شد و دکتر اسکات داخل اومد … با دیدنش ، اخم ریزی کردم … دختره…

رمان جادوی سیاه پارت 19

۳ دیدگاه
&& توماس && پوک عمیقی از سیگارم کشیدم و دودشو توی هوا فوت کردم … نگاهمو به اطراف دوختم و دنبال اون جاسوس گشتم … توی پارتی بودم و ساعتم…