قطع کردم که آرتمیس زنگ زد _ الکس باید بیای انگلیس پوزخندی زدم _ منتظر دعوت نامه نبودم خودم دارم کارامو انجام میدم بیام که خانم خانما کاری نکنه فردا…

جیبم در آوردم و روی حسگر مخفی رنگ چوبی که معلوم نبود گرفتم. درمخفی کنار رفت و رفتم تو وقتی وارد شدم همشون دست از مبارزه برداشتن تعظیم کردن. سرتکون…

_ جوجه من تورو نزده که همه جات میشکنه بعد میشینی عین بچه های لوس میگی آی اینجام درد میکنه آی اونجام درد میکنه اومد با مشت بزنه تو صورتم…

بچه ها سرگرم سوال پرسیدن شدن که گوشیمو در آوردم و به الکس پیام دادم _ الکس یه چی میگم ولی زنگ نزن توی کلاسم _ بگو چیشده؟ _ کلاوس…

یه تای ابروم بالا پرید _ حفظ ظاهر؟ _ آره . درواقع یه جلسه برای محموله مواد مخدره یه نوع جدید که درصدش بالاتر از هرچی که بوده هست. گفت…

خاله: سلام عزیزم خوش اومدی . _ممنونم میسون: سلام بچه یه چشم غره بهش رفتم. _ اولا سلام دوما بچه خودتی نی نی کوچولو خندید و کمک کرد که چمدونارو…

رسیدیم فرودگاه راستش خداحافظی کردن با اینجا کلی برام سخته درسته عشقمو ازم گرفت امیدواری زندگیم و ازم گرف اما این همون شهریه که عشق و برام ساخت خاطراتمون توش…

اینطوری نمیشه برم یه دور مثل اینکه باید همتون و بغل کنم بعد اینکه خدافظی کردم دنیل اومد دنبالم و سوار ماشینش شدم تو راه بودیم که نگاهی بهش انداختم…

★آرتمیس ★ با بهت داشتم دریا رو نگاه میکردم که سریع به خودم اومدم و همونطور که سیل گریه هام رو صورتم میریخت سریع به سمت بچه ها رفتم. الکس…

ایلیاد: دیگه هرکی تو هرماشینی نشست یه ساعت نمونیم بگیم کی با کی بره همین لحظه کلاوس اومد . به ابی و الکس اشاره زدم بیان _ بچه ها بیاین…

_ بیا بریم پیش بچه ها باهم رفتیم پیششون ابی: شما چرا یه دفعه غیبتون زد؟ _ هیچی باهم کار داشتیم رفته بودیم حرف بزنیم بعد با یه نگاهی که…

کلاوس رفت درو باز کرد . بعد چند دیقه صدای آشنایی اومد که برگشتم دیدم دنیل هست به سمتش دوییدم و پریدم بغلش . اول تعجب کرد که کیه ولی…

_ بیا بریم _ وایسا اول به بچه ها بگم که نترسن کیه در میزنه _ باشه به بچه ها گفتم و رفتم پیش آنتونیا همونطور که داشتیم راه میرفتیم…

دوست نداره دل کسیو بشکونه _نمیدونم واقعا گیجم چیکار کنم چیکار نکنم الکس: به نظرم بگو دیگه خدا هرچی بخواد همون میشه _ حالا اینطور که میگین هروقت تونستم بهش…

_ بعد رفتم سمت تله دوم که به یکی دو متری رد شده بودم صدای آخ اومد که دیدم لوکاس پاش رفته رو تیله ها و افتاده ؛ بچه ها…