خندیدیم . بعد چنددیقه رفتم سمت درو ابی هم باهام اومد با دست سه دو یک رو نشون دادو سریع درو باز کرد و منم سریع بیرون پریدم و درو…

ماشینارو پارک کردیم و پیاده شدیم دیمن: بچه ها بیاین وسایلو ببریم تو استفان: کلید حالا دست کیه؟ جرمی: دست منه. استفان: خب برو درو باز کن بعد بیا وسایلو…

_ منم موافقم لوسی: خب کیا موافقن بریم کنار دریا؟ 8 نفرمون گفتیم کنار دریا و 4 نفرمون جنگل _ خب پس پیش به سوی دریا با بچه ها رفتیم…

_ آره با شیطنت نگاش کردم _ خببب پس سوژه هامون آماده ن _ چی تو کله ت داری آرتی _ هیچی فقط میخوام یکم کرم بریزم _ آهاان اگه…

_ اوکی پس من به جرمی و استفان و لوکاس و جزمین و خبر میدم _ پس منم به هیلی و لوسی و ابیگیل و الایژا و ایلیاد و آنتونی…

_ آهان کلاوس و خاله و عمو مشغول حرف زدن شدن و منم محو نگاه کردن نیم رخ کلاوس شدم گه گاهی که به طرفم برمیگشت اون چشمای سبزش انگار…

_ مامان کلاوس کی میاد ؟ _ تا 12 فک کنم بیاد _ پس من نزدیک دوازده میرم خونه خاله اما _ باشه سلاممو به اما برسون و از طرفم…

_ با تو و کیک و قهوه تو کاری نداره شیکمو. تو خواستی چیزی سفارش بدی ، بده _ باشه ولی گفته باشما بهش اصلا تعارفی چیزی نمی کنم _…

ول کن اینارو بگو چیشده؟ _ پنج شنبه قراره کلاوس بیادددد _ راست میگی؟ پس خوش خوشان دوست ماست _ واییی خیلی خوشحالم _ شیرینی باید بدیا _ حالا پررو…

_ کجا باهم آشنا شدین؟ _ همکلاسی هستیم _ آهان یادم اومد ازت حرف زده بود قبلا میگفت دختر شیطون و مهربونی هستی _ ممنون _ اگه دوست داری بیشتر…

یه موسیقی لایت گذاشته شد و زوج ها شروع به رقصیدن کردن آدرین به سمتم اومد _ ملکه به من افتخار میدین با من برقصین خندیدم _ بله چرا که…

_ بیام دنبالت؟ _ آره بیا _ اوکی یه ربع دیگه اونجام _ میبینمت خوشگل خانم _ فعلا رفتم سوار ماشین مازراتی که بابام برای تولدم گرفته بودم شدم و…

از ظاهر گرفته هم از اخلاق و رفتار ؛ بااینکه آنتونیا مهربون و آرومه و درسش عالی اما آنتونی شر و شیطونه و درس اصلا نمی خونه منم که وسطشونم…

_ بزا ببینم میتونم یا نه _ باشه _ ساعت چند هست؟ _ ساعت 9 به بعد شروع میشه _ اوکی میام _ پس قراره خوش بگذره _ بسه اگه…

نویسنده:★النا★ از خواب بیدار شدم . اه لعنتی باز خواب موندم . حالا خوبه کلاسا آنلاینه یه بهانه ای جور میکنی حضوری بود باید قبر خودمو میکندم سریع گوشی رو…