رمان عشق خلافکار پارت 9

4.9
(8)

_ مامان کلاوس کی میاد ؟

_ تا 12 فک کنم بیاد

_ پس من نزدیک دوازده میرم خونه خاله اما

_ باشه سلاممو به اما برسون و از طرفم از کلاوس معذرت خواهی کن امروز

کارام زیاده نمیتونم تا ساعت 7 بیام

_ باشه میگم.

_ زودتر صبحانه ت رو بخور الان کلاست شروع میشه

گوشی تو دستمو نشون دادم

_ مشکلی نیست کارش فقط رفتن به سایته

_ ولی بالاخره باید حواست به درس باشه اینظوری حواست پرت میشه.

_ مامااان! بزار غذامو بخورم دیگهه. اه!

_ باشه فقط زودتر

_ باشههه

_ حواست به خونه باشه من دارم میرم مطب تا پنج و نیم نمیتونم بیام

_ باشه خدافظ

_ خدافظ عسلم

صبحانه م رو خوردم و رفتم اتاقم. دیدم تو کانال مدرسه پیام دادن که مدرسه

هارو کم کم باز میکنن.

به الکس پیام دادم

_ الکس قراره یا خوشبخت شیم یا بدبخت

_ چیشده مگه؟

_ پیام مدرسه رو نخوندی مگه خنگول

_ نه واسا بزا ببینم

_ برو بخون

_ اینطوری حداقل همدیگرو بیشتر مببینیم

_من و تو که هر روز ور دل همیم

_ خب بیشتر ور دل هم میشه

ایل الکسم خل شده ها

_ بریم کلاس زود باش

_ اوکیییی

********

وای وای دیر شد الان کلاوس میاد من نرفتم خونه خاله وایییییییی

بدو بدو آماده شدم و یه بلوز آستین بلندمشکی و یه مانتو چارخونه با

شلوار لی و بوت پوشیدم ؛ یه آرایش ملیح و دخترونه کردم و رفتم سوار مازراتی

شدم. رسیدم و زنگ رو زدم که خاله جواب داد و سریع وارد شدم . 10 دقیقه بعد

صدای زنگ در اومد که دیدم کلاوسه . سریع تو آینه خودمو نگاه کردم و رفتم به

استقبالش .

★کلاوس★

زنگ درو زدم که مامان درو باز کرد. رفتم تو و دیدم که مامان و بابا و آرتمیس اومدن

به سمتم . با دیدن آرتمیس خوشحال شدم و ناخودآگاه لبخند رو لبم اومد ؛ با تمام وجودم

آرتمیس و دوست داشتم اما نمی تونستم نقطه ضعف نشون بدم وگرنه ازش استفاده میکردن

تا منو زمین بزنن ولی به همین که صورت زیبا و اون لبخندی که همیشه به لب داره رو ببینم راضی ام تا اتفاقی براش نیوفته.

_ سلام

مامان بغلم کرد

_ سلام عزیزم خوش اومدی

_ ممنون

_ سلام غول چراغ جادو خوش اومدی

_ سلام جادوگر شهر اوز ممنون

_ بیا مامان جان بریم تو تازه از راه رسیدی خسته ای حتما

رفتیم تو و مامان و بابا روی مبل 3 نفره نشستن و من و آرتمیس هم روی مبل دونفره

★آرتمیس★

_ خب کلاوس دانشگاه چطور مطوره؟

_ هیچی فعلا رفتیم بیمارستان و کارارو داریم یاد میگیریم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.9 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان آن شب 4.4 (14)

بدون دیدگاه
          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو مرتب کنه و براش آشپزی کنه،…

دانلود رمان تاروت 4.8 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار میشه که درنهایت بعداز مخالفت هر…

دانلود رمان اقدس پلنگ 4.1 (8)

بدون دیدگاه
  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر نامش مورد تمسخر قرار می گیره…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x