رمان عشق خلافکار پارت 10

5
(5)

_ آهان

کلاوس و خاله و عمو مشغول حرف زدن شدن و منم محو نگاه کردن نیم رخ کلاوس شدم

گه گاهی که به طرفم برمیگشت اون چشمای سبزش انگار توش یه بهشت سرسبزی رو مخفی کرده بود ولی با حرف های خاله و عمو دوباره برمیگشت ، دلم میخواست دستمو تو موهای قهوه ایش که نه روشنه نه تیره فرو کنم و لبم رو لباش بزارم و آروم شروع به بوسیدنش کنم. ای وای خاک به سرم هیز نبودم که شدم.

با سوال خاله به خودم اومدم

_ جانم خاله؟

_ مامانت کی میاد؟

_ گفت ساعت7 اینا میاد

_ باز رفته مطب؟

_ آره خاله

_ این مادرت و هم یه روز نمیشه به خاطر اینکه حداقل خواهرزاده ش اومده نره مطب؟

_ خب خاله مریضاش زیادن نوبت گرفتن نمیتونه زنگ بزنه الو نوبتتون کنسله که ، بعضیاشون ممکنه وضعیتشون وخیم باشه.

_ باشه نمیخواد طرفداری مادرت بکنی

یکم خندم گرفت ولی خودمو کنترل کردم تا نخندم.

کلاوس به پهلوم زد که برگشتم و سوالی نگاش کردم

آروم گفت: بعداظهر دوقلو های متضاد و پسردایی دختردایی اینا رو جمع کن بریم بیرون

چشام برق زد ، عاشق این بودم که جمع شیم بریم بیرون منم کرم بریزم

_ خوب شد اومدی یا نه فک کنم تا چندسال دیگه این بی خاصیتای فامیل یکی نمیگفتن بریم گردش یکی کلمون هوا بخوره

_ کوالا ازشون سرحال تره

_ والا

_ میگم کلاوس دوستمم میارم با خودم حداقل پایه هست یکم خوش میگذره

_ اوکی

_ ساعت چند بریم؟

_ بعد ناهار فک کنم ساعت 4 اینا خوب باشه

_ اوکی هماهنگ میکنم باهاشون

گوشیو برداشتم و به الکس پیام دادم

_ دلقک پادشاه بیا ببینم کارت دارم

_ بله گودزیلای آفریقایی

_ ساعت 4 پایه ای با فامیلای ما بریم خوش گذرونی؟

_ آممممم چیزه

_ چی چیزه

_ منکه اونارو نمیشناسم

_ اونارو ول کن یه مشت بی خاصیت بیشتر نیستن که هرکاری ما بکنیم انجام میدن سریع یخت وا میشه نترس

_ اوکی پس میام

_ قراره کلی کرم بریزیم عزیز دلممم

_ اوه اون بی خاصیتایی که میگی خوبن واسه کرم ریختن؟

_ عالیه عالین

_ چه خوشی بر ما بگذرد

خندیدم

پاشدم و خواستم برم به بچه ها زنگ بزنم که عمو گفت:

_ کجا عمو جان؟

_ میخوام برم یکی به بچه ها یعنی دخترداییم اینا زنگ بزنم

_ آهان برو عمو

رفتم توی یکی از اتاقا و به دیمن که پایه ترینشون بود و بیشتر میومد بیرون زنگ زدم

_ چه عجب یاد ما کردی مادر سیندرلا

_ دیمن میگم کلاوس اومده میخوایم با بچه ها ساعت 4 بریم خوش گذرونی میای؟

_ آره کیا هستن؟

_ خب اولین نفر به تو زنگ زدم بیا یه کاری کنیم باهمدیگه به بچه ها زنگ میزنیم و خبرشون میکنیم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان گناه 4.7 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا توی یه سوپر مارکت کار میکنه…

دانلود رمان آن شب 4.4 (14)

بدون دیدگاه
          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو مرتب کنه و براش آشپزی کنه،…

دانلود رمان انار 3.2 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن…

دانلود رمان کنعان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام…

دانلود رمان سایه_به_سایه 4.2 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه: لادن دختر یه خانواده‌ی سنتی و خوشنام محله‌ی زندگیشه که به‌واسطه‌ی رشته‌ی پرستاری و کمک‌هاش به اطرافیان، نظر مثبت تمام اقوام و همسایه‌ها رو جلب کرده و…

دانلود رمان ارکان 3 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه: همراه ما باشید در رمان فارسی ارکان: زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان دانشگاهی اش در کیش با مرد…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x