رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۲۳

۱ دیدگاه
    پاییزه خزون حدود ۲۰ دقیقه ای توراه بودم ساعت ۲ بود که رسیدم خونه پول اسنپ و حساب کردمو با بیجونی وارد خونه شدم اول رفتم سمته کشوی…

رمان شاهزاده قلبم پارت 31

۶ دیدگاه
کیارش ــ خیلی خوشحالم براتون … پایدار ! هیلدا ام لبخند مهربونی زد و حرفشو تایید کرد تشکر کردیم و مشغول خوردن نهار شدیم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بارمان ، رادمان ، کیارش…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۲۲

۱ دیدگاه
    پاییزه خزون منو مهسا دوباره عقب نشستیم و پسرا جلو بودن ، اینقد درد بهم فشار اورده بود که حالت تهوع بهم دست داده بود ،احساس میکردم کله…

رمان عشق خلافکار پارت 38

۱۲ دیدگاه
الکس و از چنگ دنیل در آوردم و پریدم بغل داداشیم. بعد چند ثانیه از بغلش در اومدم و با یه لبخند مهربون نگاش کردم. _ پس دیگه غم بی…

رمان شاهزاده قلبم پارت 30

۴ دیدگاه
بارمان نگاهش شیطون شد و آروم گفت: ــ داش الان تو خواب میکشنش بیدارش نمیکنی؟! همه آروم خندیدیم و آرتا گفت: ــ نه … بذار بخوابه خیلی خستس امروز زیاد…

رمان جادوی سیاه پارت 21

۱۳ دیدگاه
&& کلارا && توی اتاق استراحت دکترا بودم و داشتم چاییمو میخوردم که در باز شد و دکتر اسکات داخل اومد … با دیدنش ، اخم ریزی کردم … دختره…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۲۱

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون قدم زدم ، رفتارامو حلاجی کردم شاید حق با اینا باشه …شاید نباید اینقدر سخت بگیرم همه چیزو ، به قوله آهنگ رضا صادقی که میگه یه…

رمان شاهزاده قلبم پارت 29

۱۳ دیدگاه
لبخند ریزی تحویلم داد … بعد خوردن غذا رفتیم عمارت آرسام و کاترینو جلوی در دیدیم با عصبانیت از پشت دندونای چفت شدش غرید ــ این اینجا چیکار میکنه؟! مار…