پاییزه خزون پارت ۵۹3 سال پیش۳ دیدگاه پاییزه خزون صدای مشتای آراز به در آزارم میداد ،خسته بودم از این همه تنش دلم یه جای آروم و بدون هیاهو میخواست ،صدای مهرشادم از اون ور…
رمان نیمه گمشده پارت 213 سال پیش۵ دیدگاهخیلی معمولی رفتم کنار بچه ها تو حیاط خونه دوتا آلاچیق تو حیاط بود که یکیشونو آرتا و نجوا و سامیار و آرکا و فلور اشغال کرده بودن و اون…
رمان دیوونه های با نمک پارت ۶3 سال پیش۱ دیدگاهبسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : سیده ستاره قاسمی رمان دیوونه های با نمک ۶ صبح شد و همچنان منی که بین خواب و بیداری مونده بودم در باز…
رمان سرمست پارت ۸3 سال پیشبدون دیدگاه– اره می دونم! ولی بهش احتیاجی ندارم …چرا متوجه نیستی؟ من آبروم برام مهم تر از این دیوار هاییه که تو پزشونو میدی. آب گلوم رو فرو بردم…
رمان او_را پارت نوزدهم☆3 سال پیشبدون دیدگاه🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او را …💗 #قسمت_نوزدهم رسیدم خونه عرشیا و رفتم داخل. خوش اومدی بانوی من😍 -ممنون خب خانومی بیا بشین ببینم… کم پیدا شدی…. اون روز هرچی عرشیا زبون…
رمان او_را پارت هجدهم ☆3 سال پیشبدون دیدگاه#او_را #قسمت_هجدهم تو راه خونه بودم که عرشیا زنگ زد. -سلاااااام خوشگل خودم😍 -سلام عزیزم. خوبی؟ -اگه خانومم خوب باشه😉 چقدر سعید “خانومم” صدام میکرد… آخرش چیشد؟ هیچی… الانم به…
رمان نیمه گمشده پارت 203 سال پیش۳ دیدگاههمینطور درگیر خودمو افکارم بودم که با صدای کَسی افکارم از هم پاچید : _ جناب سپهر رفتن تو فکر؟! … به چی فکر میکنن؟! … چرخیدم طرفی که صدا…
رمان سادیسمیک پارت 153 سال پیش۲۶ دیدگاه#پارت_15 🏷آراد رو کردم بهش و همونطور که پیکمو بالا میرفتم ، لب زدم +خب؟ حالا چیکار میخوای بکنی؟ چونشو خاروند و موهاشو پشت گوشش فرستاد ــ انتقام … کل…
رمان رخنه پارت ۸3 سال پیش۳ دیدگاهحرف توی دهنم موند. حتی یادم رفت می خواستم چی بگم. بیخیال ادامه ناهارمو خوردم که جدی جدی دود سیگارشو فوت کرد روم. – اتفاقا اومدم واسه تو بگم! من…
پاییزه خزون پارت ۵۸3 سال پیش۱ دیدگاه پاییزه خزون فقط سر تکون دادم و هیچی نگفتم ،گلوم خشک بود عمیقا ….بعده این همه درد نیاز به یه لیوان آب خنک داشتم ولی کسی نبود که بهم…
رمان سرمست پارت ۷3 سال پیشبدون دیدگاهایدا دست ماهد رو گرفت. شبیه پدر و دختر ها رفتار می کردند و حس حسودی به وجودم سرایت کرد. همزمان با افکار اشفتهم با سینی کارتونی برگشتن که توش…
رمان سادیسمیک پارت 143 سال پیش۱۳ دیدگاه#پارت_14 ــ بدون اجازه اومدی اتاق اربابت هین بلندی کشیدم و برگشتم ، دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم +وااای قلبم! سکته کردم خب ــ اوممم … . چیکارت کنم؟!…
رمان رخنه پارت ۷3 سال پیش۱ دیدگاهزیر پتو رفتم و تا خرخره بالا کشیدمش. افتاب طلوع کرد و من همچنان قصد نداشتم بلند بشم. نمی تونستم. اصلا دست خودم نبود. باز هم تقه های مامان به…
رمان عشق خلافکار پارت 603 سال پیش۲۵ دیدگاهخنده ی میکنه و دستاشو از دو طرف پهلوهام بر میداره و میگه: برو ببینم بچه ، سیلی و پس گردنی ای هم که زدی خودم اجازه دادم. از موقعیت…
رمان دیوونه های بانمک پارت ۵3 سال پیش۳۴ دیدگاهبسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : سیده ستاره قاسمی رمان دیوونه های با نمک پارت ۵ که یه دفعه صدای اف اف خونه اومد ویدا : من باز میکنم…