رمان نیمه گمشده پارت 20

5
(6)

همینطور درگیر خودمو افکارم بودم که با صدای کَسی افکارم از هم پاچید :

_ جناب سپهر رفتن تو فکر؟! …
به چی فکر میکنن؟! …

چرخیدم طرفی که صدا اومده بود ، فلور بود …
چه حلال زاده هم هست ، اخم ریزی کردم و جدی گفتم :

+ به تو ربطی داره جوجه؟! …

مثل خودم اخم کرد ، اما یه اخم غلیظ …
دست به کمر ، دندوناشو روی هم سابید و عصبی گفت :

_ من جوجه نیستم ، جوجه تویی و اون رفیق لاشیت ! …

پوزخندی زدم و سرد گفتم :

+ لاشی بودن که خوبه ، هرچی لاشی باشی …
عزیز تری ! … .

متعجب ابرویی بالا انداخت ، آروم نزدیکم شد …
کنارم با فاصله ی خیلی کمی ایستاد و دست به سینه ، خیره به نیمرخم لب زد :

_ مزخرف ترین حرفی بود که شنیدم تو عمرم ! …

نفس عمیقی کشیدم و با کمی مکث ، چرخیدم سمتش …
بهش زل زدم و جدی گفتم :

+ همینطوره ، زمونه بهم این چیزو ثابت کرده …
این مَردم ، قدر نشناسن ! …
بهشون بد کنی عاشقت میشن ، اما کافیه یکم نرم شی باهاشون …
به گا میدنت ! … .

پلکی زد و آروم گفت :

_ افکارت خیلی گنگه ! …

نفسمو محکم تو صورتش بیرون فرستادم …
سکوت محضی بینمون ایجاد شده بود ، عجیب این سکوتو دوست داشتم ! …
پلک زدنو یادم رفته بود …
چشاش مث پرده ی سینما بود …
چشاشو بست و فیلم تموم شد ! ‌‌‌…

💉💊 فلور 💊💉

خودمو پرت کردم رو تخت و خیره به سقف ، دستامو گذاشتم زیر سرم …
زیر لب شروع به زمزمه کردن اسمش کردم :

+ آرکا ، آرکا …

چه اسم قشنگ و جذابیم داده کثافت ! …
لبامو رو هم فشردم ، نمیدونم چرا ولی به نظرم زیادی عجیب بودن این دو تا پسر …
مشکوک میزدن یه جورایی ! …
خالکوبی های روی دست و بدنشون ، لحن حرف زدنشون …
افکارشون ، حرکاتشون …
همه چیشون گنگ و غیر قابل هضم بود ! …
سری واسه دور شدن این افکار مزخرم ازم تکون دادم و بی حوصله پوفی کشیدم …
به پهلوم چرخیدم و آروم چشمامو بستم …
بهتره بهشون فکر نکنم دیگه ، اصلا کس ننه ی همشون ! … .

🥂💔 سارا 💔🥂

حرصی به آرتا خیره شدم …
تنها یه گوشه ، توی حیاط دانشگاه ایستاده بود و محزون تو فکر بود …
نگاهم بین بقیه ی دانشجو ها به گردش در اومد …
بیشترشون مشعول لاس زدن بودن ، تنها کسی که تنها بود و دور از جمعیت …
اون بود ، آرتا ! … .
از آرکا که اصلا خبری نبود ، معلوم نیس کجاس اصلا ‌…
بیخیال شونه ای بالا انداختم و رو آرتا زوم شدم ، من فعلا باید درگیر کارای آرتا خان می بودم …
چشمامو ریز کردم ، ارتا …
من عاشقت میکنم ، عاشقت میکنم فقط برای تلافی …
تلافی این زورگویی هات ! …
مطمعن باش جناب آتاااش …:)🥂🚶🏿‍♂️

فلورمونح🤙🏿🙃🎼💔

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra
Zahra
2 سال قبل

عالی بود سارایی💝💝
فلور چه قشنگه😍

Shyli ♡
2 سال قبل

ایتس گریییییت

Fatima
Fatima
2 سال قبل

عالی بی و خواهد بی😄

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x