رمان مفت بر پارت۵۶ 4 (60)3 ساعت پیشبدون دیدگاهپ #پارتدویست #p200 لرز کل تنش را گرفت… فکر اینجا را نکرده بود … کوروش پوزخند یه وری زد و لب به گوشش چسباند: _نکنه…
رمان مفت بر پارت ۵۵ 4.3 (169)2 روز پیش۱ دیدگاه #پارتصدونودوشش #p196 کوروش به سمت داروخانه میرود… دوباره همان حال های مزخرف به سراغش می آیند… قرصی دیگر از روکش جدا میکند و با…
رمان مفت بر پارت ۵۴ 4.4 (157)4 روز پیش۳ دیدگاه #p192 شماره ی قدیر دوباره ی روی تلفن همراهش روشن و خاموش میشد… پیچ را دور زد و تماس را وصل کرد: _باز ما…
رمان مفت بر پارت ۵۳ 4.2 (172)6 روز پیش۳ دیدگاهp188 نشد که تحمل کند هر چه کرد نشد… بالا سر کوروش ایستاد،آرام تکانی به تنش داد: _آق…. سریع حرفش را خورد…اگر این کلمه را…
رمان مفت بر پارت ۵۲ 4.2 (159)1 هفته پیش۱ دیدگاه #p184 پیام ماهان انقدر سردرگمش کرده بود که بالکل فراموشش شد به قدیر بسپارد که دنبال دکتر برای بریدن نفس جنین چند هفته ای اش باشد……
رمان مفت بر پارت ۵۱ 4.3 (198)1 هفته پیش۳ دیدگاه #پارتصدوهشتادویک #p181 نگاهی به گونه های گلگون قدیر انداخت… مردک مست بود و زر میزد … _چی شده کوروش خان؟! خان آخرش را…
رمان مفت برپارت ۵۰ 4.4 (181)2 هفته پیشبدون دیدگاهp177 انقدر بی تفاوت این جمله را می گوید که انگار راجع به موضوع کاملا بی ارزشی صحبت میکند… بهادر نگاه سرخش را به او میدوزد… …
رمان مفت برپارت ۴۹ 4.3 (164)2 هفته پیش۱ دیدگاه #p173 با شنیدن صدای دوش،چشم باز کرد… بدنش خشک شده بود…تکانی به خودش داد… کوروش نبود…مشغول دوش گرفتن بود… کمی وقت داشت…
رمان مفت برپارت ۴۸ 4.4 (160)2 هفته پیش۵ دیدگاه #p169 گلویش زیر دستش در حال مچاله شدن بود و هر لحظه بیشتر تقلا میکرد برای نفس کشیدن که بالاخره بهادر در آستانه ی در ظاهر شد:…
رمان مفت برپارت ۴۷ 4.5 (172)3 هفته پیش۲ دیدگاه #p166 نگاهی از آینه ی ماشین به خودش می اندازد… زیر چشمان گود رفته و تیره اش زیادی در چشم میزد… حالت تهوع دوباره…
رمان مفت برپارت ۴۶ 4.3 (179)3 هفته پیش۱ دیدگاه #p161 تیزی چاقویی که ضامنش کشیده میشود،جلوی چشمانش برق میزند: _داد و بیداد کنی…میکنمش تو ناکجا آبادت… با لذت نگاهی به چهره ی…
رمان مفت برپارت ۴۵ 4.4 (189)3 هفته پیش۱ دیدگاه #p157 پانیذ…. صدایش را شنیده بود که حالا با ربدوشامبر ساتن پوست پیازی میان چهارچوب در اتاق ایستاده بود… _اومدی؟! متعجب به…
رمان مفت برپارت ۴۴ 4.3 (162)3 هفته پیش۲ دیدگاه #p153 هنوز هم همانطور بی اعصاب رانندگی میکند… راهنما میزند و فرمان را می چرخاند… انگار که در نزدیکی های عمارت است که تشرگونه…
رمان مفت برپارت ۴۳ 4.3 (169)4 هفته پیش۲ دیدگاه #p149 ماهور به زور پاهایش را نزدیک هم میکند…چشمان کوروش بین پایش را با هوس نظاره میکند… ترسیده…درست بود که دیگر بکارتی در کار نبود… …
رمان مفت برپارت ۴۲ 4.4 (170)4 هفته پیش۱ دیدگاه #p145 از کنار صورتش،خیره نگاه میکند دخترک را… بغضش گلویش را تکان میدهد و چشمانش همچنان بسته است… چنگ به سینه هایش می اندازد… …