رمان مفت برپارت ۳۰ 4.5 (150)

بدون دیدگاه
#پارت‌صدوهشت #p108 اما همچنان با سماجت ادامه میدهد تا وقتی که پدرش صدایش می‌کند – کوروش! از آب بیرون می‌آید و آب‌های صورتش را با دست پس می‌زند و پدرش…

رمان مفت برپارت ۲۹ 4.4 (176)

۳ دیدگاه
#پارت‌صد‌وچهار #p104 – بی‌ناموس حرومزاده! ولش کن…. بی‌تفاوت به ماهانی فریاد کشیده بود، نگاه به حاج علی موحد دوخته بود که رنگش با دیدن اوی کینه‌ای پریده بود! فشار دستش…

رمان مفت برپارت ۲۸ 4.4 (159)

۲ دیدگاه
#پارت صدویک #p101 دخترک با نزدیک شدن به کوچه شان اشک هایش را پاک می کند و پچ می زند – همین جا نگه دار آقا… کوروش که بب تفاوت…

رمان مفت برپارت ۲۷ 4.2 (140)

۲ دیدگاه
#پارت‌نودوهفت #p97 دخترک از وحشت چشمانش گرد می‌شود و کوروش با خشم بازویش را چسبیده و از روی تخت پایینش می‌کشد. دستی که مشت می‌شود برای کوبیده شدن توی صورت…

رمان مفت بر پارت ۲۶ 4.3 (145)

۳ دیدگاه
#پارت‌نودوسه #p93 بهادر تماس می‌گیرد و از منشی می‌خپاهد حسابدار را به دفتر بفرستد و کوروش اخمی میان ابروهایش می‌نشاند. – اگه اینطوره که تو می‌گی چطور قراره ثابت کنیم؟!…

رمان مفت بر پارت ۲۵ 4.3 (127)

۱ دیدگاه
مُـــفــت‌بــــر🦅: – لابد رفته خودش رو بدوزه دختره‌ی جنده! قدیر در جواب مرد شانه بالا می‌اندازد و عینکش را روی چشم مرتب می‌کند – نمی‌دونم، اگه بخوای ته‌توش رو درمیارم.…

رمان مفت بر پارت ۲۴ 4.3 (135)

۲ دیدگاه
#p82 لبش را گزیده و اشکش می‌چکد – باید به جون داداشت قسم بخوری حرفامو تو دلت چال می‌کنی! نسیم اخم کرده دستش را پس می‌زند – چی شده؟! گریه‌اش…

رمان مفت بر پارت ۲۳ 4.4 (154)

۳ دیدگاه
#p75 جلوتر می‌رود و دخترک از ترس و گریه می‌لرزد. – از چی؟! چی ترسوندتت؟ لب‌های لرزانش را روی هم جفت می‌کند و گریه‌اش شدیدتر می‌شود. اگر می‌فهمیدند، وای بر…

رمان مفت بر پارت ۲۲ 4.2 (163)

۱ دیدگاه
#پارت‌هفتاد #p70 گوشی‌اش که زنگ می‌خورد گونه‌هایش را بی‌تفاوت به آرایش شدنشان دست می‌کشد و لباسش را جمع کرده و سمت پاتختی قدم برمی‌دارد. با دیدن شماره‌ی ناشناس اخمی کرده…

رمان مفت بر پارت 21 4.1 (145)

۶ دیدگاه
نیلوفر که از اتاقش خارج می‌شود دکمه‌های پیراهن مردانه‌اش را باز کرده و وارد تراس می‌شود. روی صندلی راک می‌نشیند و به دوردست‌ها خیره می‌شود. نگاهی کهربایی رنگ ملتمس مقابل…

رمان مفت بر پارت ۲۰ 4.1 (217)

۵ دیدگاه
پ #p60   پانیذ را می‌بیند که به محض ادای جمله‌اش پوزخند می‌زند و اما بی تفاوت نیلوفر را به داخل اتاقش راهنمایی می‌کند و دکمه‌های باز پیراهنش را یکی…

رمان مفت برپارت 19 4.4 (145)

۲ دیدگاه
〰〰〰〰〰〰〰   – کجا بودی تا این وقت شب؟!   بی‌توجه به سؤال کامران سمت پله‌ها قدم برمی‌دارد اما با صدای پدرش قدم‌هایش متوقف می‌شود.   – کوروش بیا…  …

رمان مفت برپارت ۱۸ 4.4 (132)

۲ دیدگاه
#p54   صدای بوق‌های متوالی را می‌شنود و ملتمس مرد خونسرد کنارش را نگاه می‌کند. اما با شنیدن صدای برادر بزرگش توی گوشی روح از تنش گویا جدا می‌شود  …

رمان مفت بر پارت ۱۷ 4.3 (165)

۱ دیدگاه
    #p52   دخترک بیشتر تنش می لرزد… از ترس می لرزد یا یک حس بی پدر دیگر، نمی داند… اما امروز، انتظار هر جهنمی را داشت جز روبرویی…

رمان مفت بر پارت ۱۶ 4.5 (173)

۲ دیدگاه
  #پارت‌چهل‌ونه #p49   سردار کلاه خودش را درآورده و توی آغوش او پرت می‌کند و چشمکی می‌زند   – بپر بالا بریم عشق و حال…   کلاه بزرگ را…