رمان مفت برپارت ۱۸

4.4
(132)

#p54

 

صدای بوق‌های متوالی را می‌شنود و ملتمس مرد خونسرد کنارش را نگاه می‌کند. اما با شنیدن صدای برادر بزرگش توی گوشی روح از تنش گویا جدا می‌شود

 

– بله؟!

 

دستش را محکم روی لبهایش می‌فشارد تا صدای نفس کشیدنش به گوش برادرش نرسد و کوروش با خونسردی تمام توی گوشی می‌پرسد

 

– واتس اپت اوکیه مهران موحد؟! می‌‌خوام یه کلیپ برات بفرستم!

 

چشمانش گشادتر می‌شود و مهران توی گوشی متعجب می‌پرسد

 

– عذر می‌خوام، ولی نمی‌شناسمتون!

 

کوروش پوزخند می‌زند و اما گوشی‌اش ناگهانی توسط دخترک کثیف کناری‌اش کشیده می‌شود و تماس را قطع می‌کند

 

– تو رو خدا… تو روخدا این کار و با من نکن!

 

هق هق کنان اضافه می‌کند

 

– هر کاری بخوای می‌کنم.

 

نیشخندی می‌زند و ماهور با هق هق پلک بسته و شلوارش را تا زانو پایین می‌فرستد…

 

– دختر عاقلی هستی! آفرین… حالا خودت رو تا وقتی که ار..ضا بشی بمال.

 

با ضربان قلبی کند شده نگاه به مرد می‌دوزد

 

– چی؟!

 

پوزخند صداداری می‌زند و نگاهش سمت پاهای سفید دخترک سر می‌خورد.

 

– خود..ارضایی تا حالا نکردی؟!

 

رنگ و رویش که می‌پرد کوروش بلند و از ته دل قهقهه می‌زند و سپس خیره توی چشمان وق زده‌ی ماهور می‌گوید

 

– اوه! پس خودت رو هم می‌مالی موحد!

 

دخترک تکان شدیدی می‌خورد

 

– نه… نکردم تا حالا… بلد نیستم.

 

#پارت‌پنجاه‌وپنج

#p55

 

– می‌خوای پو.رن بذارم؟!

 

دخترک بیشتر گریه می‌کند و کوروش مانتویش را از روی پاهایش کنار می‌زند

 

– یا هوس کردی خودم ا..رضات کنم؟

 

– آقا… خواهش می‌کنم، تو رو خدا… مگه من چیکارت کردم؟

 

سرش را جلو می‌برد و لب‌هایش را به گوش دخترک می‌چسباند…

نفسش… نفس داغش پوست دخترک را می‌سوزاند و دم نمی‌زند….

 

– راستش رو بگو… خوشت میاد اینجا رو برات بمالم؟

 

دخترک با هق هق، پاهایش را جمع می‌کند که کوروش بین پایش را محکم چنگ می‌زند و توی گوشش می‌غرد

 

– باز کن…

 

با گریه دوباره التماس می‌کند و اما پنجه‌ی کوروش میان پاهایش مانند سیخ داغ می‌ماند…

 

پاهایش را که باز می‌کند، مرد با خشمی خفته، مقنعه‌اش را از روی سرش می‌کشد و لاله‌ی گوشش را میان دندان می‌گیرد.

 

– چطور باهاش کنار اومدی؟!

 

دخترک صدای مرد را می‌شنود و نمی‌شنود…

حرکت انگشتانش درونش را متلاشی می‌کند.

 

– چیزی که من اون شب زدم واقعاً پرده‌ت بود یا دوخته بودی خودت رو موحد؟!

 

نفس یلندی که دخترک بیرون می‌فرستد را می‌شنود و با زبانش لاله‌ی گوش دخترک را به بازی می‌گیرد

 

– خوشت اومده؟!

 

– تو… تو رو خدا… اه… ولم کن.

 

نیشخند زده و حرکت انگشتانش را تندتر می‌کند و دخترک گریان پیراهنش را چنگ می‌زند

 

– می‌خوای ارضا بشی کوچولو؟!

 

دخترک از حجم احساسات وحشتناکی که دارد، نفس نفس می‌زند و کوروش توی گوشش دستور می‌دهد

 

– صندلی رو بخوابون…

 

دخترک می‌خواهد مخالفت کند اما با فرو رفتن انگشت کوروش توی واژنش لال می‌شود و کوروش لب می‌زند

 

– چی گفتم من؟!

 

#پارت‌پنجاه‌وشش

#p56

 

دست سمت اهرم صندلی می‌برد و با انگشت اهرم را می‌فشارد و کوروش با پوزخند، دکمه‌های مانتویش را باز می‌کند.

 

– آفرین! دختر خوبی باش موحد…

 

دست توی پیراهن ماهور می‌فرستد و سینه‌های کوچکش را از زیر سوتین می‌فشارد

 

– بزرگ شدن!

 

– نکن آقا… جون مادرت نکن.

 

بی‌تفاوت پیراهنش را بالا می‌دهد و با نیشخند زبانش را دور هاله‌ی صورتی رنگ سینه‌ی دخترک می‌کشد…

 

قصد دارد دردانه‌ی موحدها را تا مرز انفجار تحریک کند و نمی‌داند مغز دخترک از عذاب وجدانی که دارد در حال فرو پاشی است.

 

هوم غلیظی از ته هنجره‌ی دخترک بیرون می‌آید و او مک محکمی به نوک سینه‌اش می‌زند….

 

– گفتم خودارضایی کن نکردی! حالا چرا جلوی خودت رو می‌گیری؟ بذار من به اوجت برسونم.

 

اشک‌های دخترک روی گونه‌هایش می‌ریزد و اما کنترل ناله‌هایش را ندارد…

بی‌تجربه است و ناشی…

و نمی‌تواند مقابل حرکات ماهرانه‌ی دستان کوروش مقاومت کند.

 
کمرش از صندلی جدا می‌شود و آهی غلیظ از میان لب‌های چفت شده‌اش بیرون می‌پرد.

 

دخترک بیشتر ناله می‌کند و همراه ناله‌هایش، اشک هم می‌ریزد و او را دخترک کثیف کنارش تحریک می‌کند.

 

بیشتر می‌خواهد…

چیزی بیشتر می‌خواهد… اما مقاومت می‌کند و با حرکات انگشتش، دخترک را خیلی زود به اوج می‌رساند.

 

دخترک که زیر دستش می‌لرزد، دندان‌هایش را محکم روی هم می‌فشارد و کثیف است و هرزه…

 

– هرزه!

 

دخترک هقی بی‌صدا می‌زند و دلش می‌خواهد بمیرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 132

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان موج نهم 4.3 (7)

بدون دیدگاه
خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست داده، متوجه شده برادر بزرگش با…

دانلود رمان تکرار_آغوش 4 (7)

بدون دیدگاه
خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده، اما بعد از مدتی زندگی با…

دانلود رمان آچمز 2.3 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان خواستن ها و پس گرفتن هاست. داستان زندگی پسری که برای احقاق حقش پا به ایران می گذارد. دل بستن به دختر فردی که حقش را ناحق…

دانلود رمان سالاد سزار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه: عسل دختر پرشروشوری و جسوری که با دوستش طرح دوستی با پسرهای پولدار میریزه و خرجشو در میاره….   عسل دوست بچه مثبتی داره به نام الهام که پسرخاله…

دانلود رمان جهنم بی همتا 4.2 (15)

بدون دیدگاه
    خلاصه: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی برای انتقام این مرد شیطانی شده….…

دانلود رمان بر من بتاب 3.8 (9)

بدون دیدگاه
خلاصه:   خورشید و غیاث ( پسر همسایه) باهم دوست معمولی هستند! اما خانواده دختر خیلی سخت گیرند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش به غیاث که قبلا در زندگیش…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
2 ماه قبل

خیلی پست و کثیف کوروش دلم میخواد خفش کنم

۰ نامدار
2 ماه قبل

یکی نیست بگه هرزه تویییی کثافت دختر بیچاره رو با زور و تهدید اذیت میکنی بعد میگی اینکارست والا اون از پدره اینم از پسره خانوادگی هرزه ان

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x