رمان گذشته سوخته پارت ۲۵

۱۲ دیدگاه
صداش منو از افکارم بیرون کشید:پسر شمس اومدی کار نیمه تموم روتموم کنی؟با تعجب به طرفش برمی گردم برای خودش چی می گفت؟…ویلچر رو داخل صندوق می ذارم ودرب صندوق…

رمان گذشته سوخته پارت ۲۴

۴ دیدگاه
“شش ماه بعد” (آریا) بابهت به اطرافم نگاه می کردم یه آدم چجوری می تونست داخل جنگل  زنده بمونه اولین بیمارستان یاپلیس ازاینجا حداقل ۲ساعت با ماشین زمان می برد…ماشین…

پاییزه خزون پارت ۱۴

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون نگاه های بچها روم سنگینی میکرد به صفحه گوشی نگاه کردم همون مزاحم معروف بود ، گوشیمو سایلنت کردمو گذاشتم داخل کیفم دیگ خسته شده بودم از…

رمان عشق خلافکار پارت 17

بدون دیدگاه
دوست نداره دل کسیو بشکونه _نمیدونم واقعا گیجم چیکار کنم چیکار نکنم الکس: به نظرم بگو دیگه خدا هرچی بخواد همون میشه _ حالا اینطور که میگین هروقت تونستم بهش…

رمان شاهزاده قلبم پارت 16

۷ دیدگاه
با این حرفم همه چشاشون گرد شد به جز آرسام که از نقشم خبر داشت و حالت خیلی معمولی به خودش گرفته بود انگار هیچی حرفی نزدم .. بعد آرسام…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 194

۴ دیدگاه
    داشتم آروم آروم قدم برمیداشتم اما یهو ایستادم و دیگه جلوتر نرفتم. داشتم حرفهای جدیدی میشنیدم. حرفهایی که هم واسم عجیب بودن هم شیرین. ایستادم و بهت زده…

رمان عشق خلافکار پارت 15

۲ دیدگاه
خندیدیم . بعد چنددیقه رفتم سمت درو ابی هم باهام اومد با دست سه دو یک رو نشون دادو سریع درو باز کرد و منم سریع بیرون پریدم و درو…

رمان جادوی سیاه پارت 5

۱۹ دیدگاه
* * * * حرصی به پارلایی که با چشمای درخشانش داشت به اطراف نگاه میکرد ، خیره شدم … آخ یعنی دلم میخواس بکُشمش ! … چقدر بهش گفتم…

رمان عشق خلافکار پارت 14

۱۲ دیدگاه
ماشینارو پارک کردیم و پیاده شدیم دیمن: بچه ها بیاین وسایلو ببریم تو استفان: کلید حالا دست کیه؟ جرمی: دست منه. استفان: خب برو درو باز کن بعد بیا وسایلو…

رمان گذشته سوخته پارت ۲۳

۸ دیدگاه
آریا)   کلافه به طرف آیدین برمی گردم: یعنی نفهمیدی بهروز چی بهش گفت؟   آیدین:اگرمی دونستم اینجانبودم…   امروز این بیمارستان مرگ دونفر روبه خودش دیده بوددرهمین حین دکترازاتاق…

رمان شاهزاده قلبم پارت 15

۱۷ دیدگاه
انقد غرق لباسا بودم که کلا یادم رفت باید میرفتم کمک هیلدا … لباسا رو گذاشتم تو کاور و یه پیام واسه آرسام نوشتم امیدوارم خوب خوابیده باشی … من…

رمان عشق خلافکار پارت 13

۲ دیدگاه
_ منم موافقم لوسی: خب کیا موافقن بریم کنار دریا؟ 8 نفرمون گفتیم کنار دریا و 4 نفرمون جنگل _ خب پس پیش به سوی دریا با بچه ها رفتیم…

رمان شاهزاده قلبم پارت 14

۵ دیدگاه
خودمو از بغلش بیرون کشیدم و رفتم تو همون اتاق که آرسام میگفت … دقیقا مثل خونه ی خودش پایین راه پله هایی که تو اتاق بود رفتم و ده…