رمان شاهزاده قلبم پارت 16

4.7
(3)

با این حرفم همه چشاشون گرد شد به جز آرسام که از نقشم خبر داشت و حالت خیلی معمولی به خودش گرفته بود انگار هیچی حرفی نزدم ..

بعد آرسام آرژان بود که بدون تعجب ولی با خشم نگام میکرد و اولین نفر لب باز کرد
آرژان ــ معلوم هست چی داری میگی؟ ما چندین بار بهش حمله کردیم ولی نصف افرادمون از دس رفتن! میدونی چه بدبختی واسه جمع و جور کردن دوباره افرادمون کشیدیم
این دفعه آرسام با جدیت و اخم ریزی که رو پیشونیش بود از رو صندلیش بلند شد و میزو تکیه گاه خودش قرار داد …
آرسام ــ آرژان ما تا الان با همدیگه متحد نبودیم و هر دفعه به خاطر کم بودن اطلاعات و افراد شکست خوردیم …
هرکی ندونه من که میدونم چنتا از فرمانده ها و افرادت اونجا اسیرن…
آرژان طوری که انگاری دلش آب شده باشه نگاهشو با میز دوخت و چند لحظه بعد گفت :
ــ هوففف اوکی من پایم…! ولی شرط دارم
از جام بلند شدم و رفتم سمتش و از پشت دستمو گذاشتم رو صندلی و سرمو بردم نزدیک که با گوشه چشم نگام کرد
+شرطا بمونه واسه بعد فعلا کارای مهم تری با بقیه دارم

نفسشو بیرون فوت کرد و سرشو برگردوند
چه حالی میده بقیه نتونن در جواب حرفت چیزی بگن…! اونایی که تجربه کردن حتما میدونن چی میگم
زبونی رو لبام کشیدم و رفتم سمت تونی
+خب فک نکنم تو مشکلی داشته باشی … از اول فقد خودتو معرفی کردی و دیگه هیچی نگفتی …
نگاهشو دوخت بهم و لب زد :
تونی ــ مشکلی ندارم فقد شرطه که بمونه واسه بعد …
از کنارش رد شدم و رفتم سمت کاترین
+توچی..؟! مشکلی داری؟!
با اخم غلیظی که بعد آوردن اسم ستاره های سیاه رو پیشونیش جا خوش کرده بود نگام کرد
ــ من مشکلی ندارم … خیلی چیزا ازش میدونم .. چیزایی که هیچ کدومتون ازش خبر ندارین
فقط شرط دارم که …
نذاشتم بقیه حرفشو بزنه و پوزخند صدا داری زدم
+هیشکی بهتر از من اون مرتیکه رو نمیشناسه … حتی جای سوراخ موشای عمارتشم میدونم
رفتم سمت صندلی بعدی
+آراشید… تو مشکلی داری؟
با دستش ضربه های ریزی رو میز زد و بعد چن لحظه برگشت سمتم :
ــ آره دارم ….

چشمامو ریز کردمو کنجکاوانه نگاش کردم

آراشید ــ اگه ما باهم متحد بشیم دیگه رقابتی نمیمونه و ما با هم رفیق میشیم …
همچین چیزیو نمیخوام
از رو صندلیش بلند شد و خواست بره ولی دستمو گذاشتم رو شونش و مجبورش کردم بشینه
+تا وختی جواب نگرفتی حق نداری بری
از رو صندلیش دوباره بلند شد و اومد نزدیکم چشاشو ریز کرد و لب زد
ــ تو کی باشی به من دستور بدی؟!
خنده عصبی کردمو تیغمو از جای مخفی لباسم در آوردم و گذاشتم زیر گلوش
+من با کسی شوخی ندارم … گفتم که! اول جواب میگیری بد میری .. اگه گوش نکردی اون وخت میشم قاتلت پوزخند صدا داری زد و یه چیزی زیر لب گفت ک نفهمیدم …
رفیق نمیشیم فقد یه مدت تلاش میکنیم برای شکست شاهین
میشناسینش که..! رئیس ستاره های سیاه …
تو این مدت طبق نقشه من پیش میریم
مفهومه؟
رفتم سمت آرسام و دستمو گذاشتم رو شونش
+ عزیزم توام که مشکلی نداری؟!
با دودلی نگام کرد و در آخر گفت :
ــ مشکلی ندارم فقد شرطه …
+خب عالیه که هیشکی مشکلی نداره .
زیر چشمی به آراشید نگا کردم که از چشاش آتیش میبارید .
+از آرسام شروع میکنم شرطت چیه
نفسشو بیرون فرستاد و گفت:
ــ نمیخوام با کاترین همکاری کنم …دختره ی پررو
برگشتم سمت کاترین که میخواست حرفی بزنه
کاترین ــ اتفاقا منم نمیخوام باهات همکاری کنم
آدمی که دل و جرات کشتن کسیو نداره به درد هیچی نمیخوره
هر دوتاشون از رو صندلیاشون بلند شدن و رفتن سمت همدیگه و هر کدوم یه کلت از جیبشون بیرون آوردن و گذاشتن رو شقیقه همدیگه ..
عصبی رفتم سمتشون و حولشون دادم عقب
+ بسه! همین الان گفتم طبق نقشه من پیش میرین
هر کدوم با نفرت نگاهشونو از همدیگه گرفتن و نشستن سر جاشون …
+کاترین دلیل این دشمنیتون چیه؟
نگاه عصبیشو دوخت بهم و گفت:
ــ آرسام چندین بار ماموریتای منو خراب کرده.. گوه کرده تو معامله هام
آرسام ــ یه جوری حرف نزن انگار خودت هیچ کاری نکردی…

یادته اون دخترا رو آزاد کردی چقد ضرر کردم؟ یادته معامله من و تونی رو خراب کردی؟
هوم؟
کاترین کلافه نفسشو بیرون فرستاد و زیر لب گفت

ــ خوب کردم
+بسه دیگه خجالت بکشین ..

تونی تو شرطت چیه؟
تونی ــ من علاوه بر افرادم که اونجا اسیرن سه تا از فرمانده هاشو میخوام .. زنده میخوامشون

سرمو تکون دادمو رفتم سمت آراشید و گفتم
+شرطت؟
آراشید ــ اگه شکست خوردیم من نصف افرادتو ازت میگیرم
آرسام گفت:
ــ آراشید داری زیاده روی میکنی چرا باید نصف افرادشو بده به تو؟
بی خیال پاشو رو اون یکی پاش انداخت و گفت:
آراشید ــ چون من بیخیال شاهین بودم ولی ملکه میخواد متحد بشیم

پس اگه کسیو از دست برم نصف افرادشو میگیرم
نفسمو کلافه بیرون فرستادمو لب زدم :

+قبوله

….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
7 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
atena
atena
2 سال قبل

من عاشق انتقام گرفتنمممممممممم انتقام این رمان هم جوری باشه که دلوین با دستای خوش شاهین رو خفه کنههههه موقع خفه کردنش هم همه چیو بهش بگه

atena
atena
2 سال قبل

من تا جایی ک میدونم ازش کینه شتری داره 😂
#پایان تلخ_دوست دارم😂

atena
atena
2 سال قبل

عزیزم از تو یاد گرفتم.
لطفا احترامتو نگه دار مرسی.

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

نه خاستم جو رو عوض کنم وگرنه بی جنبه نیستم😂😂😂

atena
atena
2 سال قبل

فلور جون من از قسم خوردن متنفرم.
تو دوستمی مگ میشه ادم از دوستش ناراحت بشه شوخی تو خیلی خوبه دوستای خودم بدتر از اینا رو بارم میکنند و من همچین کسایی رو بیشتر دوس دارم.

atena
atena
2 سال قبل

من میگم به جون اوس کریم😂

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

فلور شاد نمیای؟

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x