رمان پسرخاله پارت 48

رمان پسرخاله پارت 48

۳۱ دیدگاه
    درحالی که همچنان با سر خمیده به خوردن غداش ادامه میداد گفت: -دقیقا…حالا گمشو برو… اونقدر ازم عصبانی بود که چشم دیدنم رو هم نداشت و با چنین…
رمان پسرخاله پارت 47

رمان پسرخاله پارت 47

۳۱ دیدگاه
  یاسین همیشه بهم میگفت سوگند اونقدر خودپسند و خود شیفته اس که هرکسی رو لایق دوستی باخودش نمیدونه خصوصا اگه از نظر مالی همسطح و هم لول خودش نباشه.…
رمان پسرخاله پارت 46

رمان پسرخاله پارت 46

۳۲ دیدگاه
    دستهام رو تو جیبهای مانتوم فرو بردم و از درب های بزرگ و باز و کناررفته ی دانشگاه رد شدم و رفتم داخل. قدم زنان جلو و جلوتر…
رمان پسرخاله پارت 45

رمان پسرخاله پارت 45

۴۷ دیدگاه
  پامو که بیرون گذاشتم، چشمم که به دونه های برفی که آهسته و آروم رو تن زمین فرود میومد افتاد لبخند ملیحی روی صورت گرفته ام نشست. قدم زنان…
رمان پسرخاله پارت 44

رمان پسرخاله پارت 44

۲۶ دیدگاه
    اصلا روی رو به رو شدن با یاسین رو نداشتم.اصلا … تیکه موز توی دهنمو به زور قورت دادم و نصف دیگه موز رو انداختم تو بشقاب و…
رمان پسرخاله پارت 43

رمان پسرخاله پارت 43

۹ دیدگاه
    بدترین قسمت پایین رفتن و یا کلا بیرون اومدن از اتاق رو به رو شدن با یاسین بود برای همین وقتی سالن پایین و توی دورهمی ندیدمش حس…
رمان پسرخاله پارت 42

رمان پسرخاله پارت 42

۱۶ دیدگاه
    هاج و واج، متحیر و شوکه سرم رو به سمت یاسین برگردوندم و بهش خیره شدم… حرفهای یاسین اونقدر برام جدید بود و تازگی داشت که تقریبا شوکه…
رمان پسرخاله پارت 41

رمان پسرخاله پارت 41

۲۸ دیدگاه
    وای که دلم میخواست زمین دهن وا بکنه و منو ببلعه. همه چیز خراب شد اونم با ورود یهویی و بیخبرانه ی یاسینی که اصلا نمیدونستیم کی و…
رمان پسرخاله پارت 40

رمان پسرخاله پارت 40

۲۳ دیدگاه
    بی هوا و خیلی غیر منتظره صدای داد یاسین چهار ستون خونه رو لرزوند: -بلند شو اون لباسای لعنتیتو بپوش کثاااافت….. با سرعتی که برای خودمونم باور نکردنی…
رمان پسرخاله پارت 39

رمان پسرخاله پارت 39

۴۶ دیدگاه
    چرخی توی خیابونا زد تا واسه اولینبار تو دوران دوستیمون ما هم یه همچین چیزایی رو باهم تجربه کنیم. حالا دیگه خیلی ازش عصبانی نبودم.اصلا مگه میشد آدم…
رمان پسرخاله پارت 38

رمان پسرخاله پارت 38

۱۸ دیدگاه
    بی حوصله بودم چون تحت تاثیر رفتار بهراد، حوصله ی هیچکس و هیچ چیزی رو نداشتم. رو به روی آینه نشستم و موهامو فرق وسط زدم.اول مرطوب کننده…
رمان پسرخاله پارت 37

رمان پسرخاله پارت 37

۶ دیدگاه
    از ماشین پیاده شدم و قدم زنان سمت خونه رفتم. یاسین بیچاره ترجیح داده بود تو کوچه یه قدم رویی بره تا فاصله ی بین ورودمون به خونه…
رمان پسرخاله پارت 36

رمان پسرخاله پارت 36

۱۸ دیدگاه
  بعداز تموم شدن کلاس بگو و بخند کنان از کلاس زدیم بیرون. صمیمت من و سوگند برای خیلی از بچه ها همه جوره جای تعجب داشت و من میذاشتمش…
رمان پسرخاله پارت 35

رمان پسرخاله پارت 35

۴ دیدگاه
  رو نیمکت نشستم و کوله پشتی و کیف دوربینم رو با احتیاط کنارهم گذاشتم. نگاهم رو اطراف به گردش دراومد. اکثرا یا اکیپی کنار هم بودن و یا چندنقری…
رمان پسرخاله پارت 34

رمان پسرخاله پارت 34

۴ دیدگاه
    خیلی راحت و ریلکس دراز کشید و بعد هم با آرامش جواب داد: -نترس! نمیتونه بالا بیاد! هرچند اون خیلی ریلکس و راحت بود اما من کمی مضطرب…