رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۵۰

بدون دیدگاه
      با حرص به سارا و کیاوش نگاه کرد و آخرش زبون باز کرد و گفت:   -سارا خانم یه کمکی بکنی جای دوری نمیره ها ناسلامتی بچه‌ی…

رمان رسم دل پارت ۴۹

بدون دیدگاه
        از نگرانی زیاد این روزها همه‌اش با مهشید حرف می‌زدم. یه روز هم رفتم استخر پیشش تا یه کم آروم بشم. مهشید همیشه با حرف‌هاش بهم…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۸

بدون دیدگاه
        کیاوش با سه لیوان آب میوه برگشت. به سمتمون اومد و آبمیوه‌ها رو تعارف کرد و گفت:   -بفرمایید؛ اون آب انار رو هم بدید به…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۷

۱ دیدگاه
        – و این دقیقا چیزی که هیچ وقت تو خونه‌ی ما نبود. تازه من بیچاره همیشه باید بی صدا درد می‌کشیدم. از همون اول مامانم گفت…

رمان رسم دل پارت ۴۶

بدون دیدگاه
        لبخندی زد و بدون هیچ حرفی به طرف بوفه رفت. بعد از چند دقیقه با دو لیوان چایی برگشت. لیوانی رو که توش دو تا شاخه‌ی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت۴۵

۱ دیدگاه
    سینی رو گذاشت روی میز و بعد از برداشتن یه شاخه گل رز از گلدون وسط میز، راهی اتاقش شد.   دلم پر زد برای این همه عشقی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۴

بدون دیدگاه
        پری کلافه ابرویی بالا انداخت و گفت:   -زشت چیه عزیزم؟! اولا سارا باید بعد از این به بعد عادت بکنه. ثانیا سارا اصلا معلوم نیست…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۳

۳ دیدگاه
        بی حوصله نفسم رو بیرون دادم و گفتم:   -ممنونم پری جون ولی من اصلا اشتها ندارم. یه کم سرم درد می‌کنه می‌خوام برم دوش بگیریم.…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۲

بدون دیدگاه
        پری بانو تشکری از اکرم کرد و رو به من گفت:   -عزیزم با اکرم خانم برو بالا راه رو بهت نشون میده. سوئیت بالا از…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۱

بدون دیدگاه
      سارا که ظاهرا تازه متوجه ما شده بود. آروم حرفی به کیاوش گفت و تک سرفه‌ایی کرد و با یه غرور خاصی که هیچ وقت تو رفتارش…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۰

بدون دیدگاه
      پری بانو دستی روی شونه‌ام گذاشت و با لبخند گفت:   -مراحمی گلم تو نعمت بزرگی هستی که نصیب خانواده‌ی ما شدی. باشه عزیزم هر جور که…

رمان رسم دل پارت ۳۹

بدون دیدگاه
      مکثی کردم که پری بانو پرسید: -چی شده عزیزم؟ چرا وایستادی نمیای؟! چیزی لازم داری؟   آب دهنم رو قورت دادم و آروم پرسیدم:   -سارا جون…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۳۸

بدون دیدگاه
      صبح تمام لباس‌هام رو توی چمدون جمع کردم. بقیه خرت و پرت‌هام رو هم برداشتم. همه رو گذاشتم پشت در تا وقتی پری بانو اومد زودتر پایین…

رمان رسم دل پارت ۳۷

بدون دیدگاه
      فقط چشم بستم و سکوت کرد. کاش تمام مشکلات دنیا با پول حل می‌شد حتی این…   خدایا اصلا فکرش هم نمی‌تونستم بکنم. چطور ممکن بود به…

رمان رسم دل پارت ۳۶

بدون دیدگاه
        با یادآوری اون روزها آهی کشیدم و سرم رو به شیشه‌ی ماشین تکیه دادم. طولی نکشید که کیاوش اومد و گفت:   -کارهای دفترخونه تموم شده…