رمان فستیوال پارت ۱۱۱

بدون دیدگاه
  _ نیکی من باید برم سام داره میاد   دستم رو کشید   _ کجا با این عجله؟! اون تازه امروز رفته آزمایش داده جوابش که همین حالا نمیدن…

رمان فستیوال پارت ۱۰۹

۱ دیدگاه
    به سختی مچم رو رها کردم و به طرف در دویدم   کلید انداختم و نفهمیدم چطور خودم رو به اتاق رسوندم   لامپهای کل خونه خاموش بود…

رمان فستیوال پارت ۱۰۸

بدون دیدگاه
    چند روزی بود این روی وحشی سام رو ندیده بودم و الان هنگ کرده بودم   جوری که انگار اولین بار بود باهام اینجوری حرف میزد و رفتار…

رمان فستیوال پارت ۱۰۷

۳ دیدگاه
  اخمی کردم _ نه فقط برای احتیاط، اینجوری خیالم راحت تره   شونه ای بالا انداخت _ باشه برات میارم. میخوای من پیشت بخوابم؟!   با ناامیدی جواب دادم…

رمان فستیوال پارت ۱۰۶

بدون دیدگاه
مشتم رو روی ماشین کوبیدم و استارت زدم   مطمئن بودم گلبرگ اینجاست چون جای دیگه ای نداشت که بره خونه ی پدرش هم محال بود برگرده   حتما بعد…

رمان فستیوال پارت ۱۰۲

بدون دیدگاه
    دستمو محکم به در گره زدم تا نیفتم   فکر میکردم مامان و بابای سام منو بیشتر مامان و بابای خودم دوست دارن و کم کم داشتم بهشون…

رمان فستیوال پارت ۱۰۱

بدون دیدگاه
    کمربندم رو باز کردم و جواب دادم   _آره همونه   امیدوار بودم پیگیر نشه و ادامه نده   اما با ناامیدی دوباره سوال پرسید _ این زن…

رمان فستیوال پارت ۱۰۰

بدون دیدگاه
    _ قبول نیست سامیار   پایینتر اومد و درست کنارم ایستاد   لبخند کجی روی لبش بود _ ترسیدی بچه؟!   سرشو به گوشم نزدیک کرد _ نترس…

رمان فستیوال پارت ۹۷

بدون دیدگاه
    یکی یکی از کوچه ها رد شدیم و هر گوشه اش برام خاطره ای زنده شد   مدرسه ی ابتدایی که توش درس خوندم هنوزم همون گلای محمدی…