رمان مربای پرتقال پارت 174

بدون دیدگاه
    تا جهانگیر را از زنگ زدن پشیمان نکند که دست برنمی‌دارد.   جهانگیر با حسرت می‌گوید:   – دیگه حتی تعجب هم نمی‌کنم از حرفات. جنین دو ماهه…

رمان مربای پرتقال پارت 173

۲ دیدگاه
  امان نمی‌دهد جهانگیر نطق بکشد، دوباره می‌گوید:   – بابا اینجوری نمی‌شه… یه تخت تو امین آباد رزرو کن من همین الان سیاوش رو میارم ایران. می‌دیم ببندنش بهش…

رمان مربای پرتقال پارت 171

۱ دیدگاه
    سوگند چشمش را ریز می‌کند و شانه‌ای بالا می‌اندازد. – دو ماه پیش؟ نمی‌دونم… چرا می‌پرسید؟ رنگ از رخ مهرانه می‌پرد. با من و من می‌گوید: – خاله…

رمان مربای پرتقال پارت 170

۶ دیدگاه
  – تو هم گا*ییدیمون با نیلی آرش.   آرش چپ چپ نگاهش می‌کند.   – بیشعور شدی. عفت کلامت رو شوهر دادی. افسرده شدی دهنت که جر نخورده همه…

رمان مربای پرتقال پارت 169

بدون دیدگاه
  – سیاوش رفته… ایران نیست. دو هفته پیش رفت. قلب سوگند از حرکت می‌ایستد‌. با مینا رفته بود؟ رفته بود برای ادامه‌ی درمانش؟ بغض کرده می‌گوید: – با… با…

رمان مربای پرتقال پارت 168

بدون دیدگاه
    اشک سوگند بی اختیار روی گونه‌اش راه می‌گیرد. وقتی مهرانه می‌گوید: – فکر نمی‌کردم پسر جهانگیر نامرد باشه به یه دختر تنها ظلم کنه! بی اراده از سیاوش…

رمان مربای پرتقال پارت167

بدون دیدگاه
    سیاوش عصبی نگاهش می‌کند. و می‌توپد: – بیام پایین زن ذلیل بازیای تو رو ببینم داغ دلم تازه شه؟ همین تا من میام کپه مرگمو بذارم فقط کرمت…

رمان مربای پرتقال پارت 166

بدون دیدگاه
    – نمی‌خواد بابا… خوبم. احتمالا مرخصم کنن. شما الان…. چیزی مثل غده درون گلویش آمد و برایش سخت شد ادای کلمه‌ی بعدی: – توی تالارید؟ جهانگیر با ناراحتی…

رمان مربای پرتقال پارت165

۱ دیدگاه
ی‌اش را از جیبش بیرون می‌کشد. با دیدن تماس های متعدد از دست رفته‌ی جهانگیر با استرس شماره‌اش را می‌گیرد. سیاوش در سکوت نظاره‌اش می‌کند و دست آخر به حرف…

رمان مربای پرتقال پارت164

۱ دیدگاه
    پرستار بی حرف سری به نشانه تاسف تکان می‌دهد و همانطور که از اتاق بیرون می‌رود اخطار می‌دهد: – لطفا بدون اینکه دوباره بغلشون کنید یا تکونشون بدید…

رمان مربای پرتقال پارت160

۳ دیدگاه
  – الو آرش؟   صدای کلافه‌اش، نفس آرش را بند می‌آورد‌.   با مکث می‌گوید:   – سلام. کجایی؟   سیاوش عصبی با دست روی فرمان ضرب می‌گیرد. نیم…