رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۹2 ساعت پیش2 دیدگاه سوگند با خجالت چشم هایش را میبندد و لب هایش را در دهان میکشد. سیاوش اما برایش چشم ریز میکند و کوسن روی کاناپه را به طرفش…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۸4 روز پیشبدون دیدگاه یک دستش را دور کمرش حلقه میکند و دست دیگرش را پشت گردنش میگذارد. مثل قحطی زده ها میبوسد. آنقدر میبوسد که احساس میکند دیگر لب هایشان کبود شده.…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۷6 روز پیشبدون دیدگاه با صدای دوبارهی در زدن به خودش میآید. با اخم های درهم، در را باز میکند. آمادهی پریدن به شخص پشت در است، که با چشمان حرصی…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۷2 هفته پیشبدون دیدگاه سیاوش نفسش را صدادار بیرون میفرستد. – دیگه یه چیزی فراتر از قطع امید از کردم. اصلا این حجم از ناامیدی نسبت به بهبود یه نفر بی…
رمان مربای پرتقال پارت پارت۱۰۶3 هفته پیشبدون دیدگاه سمت آرش یورش میبرد تا نگذارد وویس منحوس را برای سوگند ارسال کند، اما بین درگیری هایشان آرش دکمهی ارسال را لمس میکند و مثل فشنگ…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۵4 هفته پیش1 دیدگاه – رنگ و روت وا شده… آرش نی را درون پاکت آبمیوهاش فرو میکند و با تاسف برای سیاوش سر تکان میدهد. – غربتی… یه ماساژ بود.…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۴4 هفته پیشبدون دیدگاه در اتاق شیشهای را تا باز میکنند، جیغ سیاوش به هوا میرود. دو زن نیمه برهنه، با حریر نصفه و نیمهای که دور خودشان پیچیده بودند با…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۳1 ماه پیشبدون دیدگاه گیج و منگ پشت سر آرش راه میافتد. – حاجی ترکیه اینجوری نبود منو بردید. چرا اینجا انقدر صحنه های بیناموسی داره تو کوچه خیابون؟ آرش…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۲1 ماه پیشبدون دیدگاه – خیر باشه عمو… سوگند شانهای بالا میاندازد. – تا خیر رو توی چی ببینید. – گوشم با توئه… سوگند…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۱1 ماه پیشبدون دیدگاه رضا کاظمی، پدر شهاب پس از لیلا تک تکشان را با ذوق و شوق از نظر میگذراند و با آب و تاب تعارفشان میکند. نفر سوم شیما، خواهر…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۰1 ماه پیشبدون دیدگاهسیاوش مشکوک نگاهش میکند. از جلوی در سوییت کنار میرود. – بیا تو… ولی چرت بگی خونت حلاله! آرش زیر چشمی نگاهش میکند و سریع از جلویش رد…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۹2 ماه پیش3 دیدگاهدر حدی که از بیست و چهار ساعت شبانه روز، بیست ساعتش را میخوابد و چهار ساعت باقی مانده را به افق خیره میشود. آرش بالای سرش میایستد. دوباره بالشتش…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۸2 ماه پیشبدون دیدگاه آرش در کمال خونسردی نگاهش میکند. – آقای مثلا کمک راننده… دو دقیقه کپه مرگتو نذار من حوصلم سررفت. سیاوش با غرولند دستش را تند تند…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۷2 ماه پیشبدون دیدگاه اینبار سیاوش چپ چپ نگاهش میکند. – خیلی جدیدا نمک میریزی یزید! حواسم بهت هست. آرش نیشخندی حوالهاش میکند. – پاشو… پاشو لش جمع کن…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۶2 ماه پیشبدون دیدگاه سوگند با بند وسط انگشت اشارهاش اشک راه گرفته از چشمش را میگیرد. دلخور لب میزند: – حتی تمام این مصیبتا تقصیر خودش بود. تقصیر سیاوش که…