رمان مربای پرتقال پارت 1412 روز پیش2 دیدگاه نفس عمیقی میکشد و با همان خجالتش میگوید: – با اجازهی بزرگترهای جمع قَبِلتُ. سیاوش با عشق نگاهش میکند. این دختر مال او بود… تمام چیزی…
رمان مربای پرتقال پارت 1401 هفته پیشبدون دیدگاه نفس عمیقی میکشد و با همان خجالتش میگوید: – با اجازهی بزرگترهای جمع قَبِلتُ. سیاوش با عشق نگاهش میکند. این دختر مال او بود… تمام چیزی که…
رمان مربای پرتقال پارت 1392 هفته پیشبدون دیدگاه فرانک با حرص سر تکان میدهد. – شبیه باباشه… یعنی هیچیشون به آدمیزاد نرفته. اصلا دو دقیقه نمیتونه آروم بشینه. نفس عمیقی میکشد و بی توجه…
رمان مربای پرتقال پارت 1383 هفته پیشبدون دیدگاه آرش درحالی که از شدت حرص خوردن در مرز انفجار است، به سیاوش میگوید: – میبینی؟ این فقط یک دقیقه از هزاران دقیقهی تموم نشدنی امروزه. خدا…
رمان مربای پرتقال پارت 1374 هفته پیشبدون دیدگاه وارد اتاق خواب سوگند میشوند. چشم جفتشان در بدو ورود به تخت خواب مشترکشان میافتد و از خنده میترکند. سیاوش بریده بریده از میان خنده هایش میگوید. …
رمان مربای پرتقال پارت 1361 ماه پیشبدون دیدگاه جهانگیر شوکه به سیاوش نگاه میکند. بی توجه به سوالش میتوپد: – تو چرا با رکابی شلوارکی هنوز؟ خیر سرت دامادی مثلا! سیاوش دندان قروچه میرود.…
مربارمان مربای پرتقال پارت 1352 ماه پیشبدون دیدگاه و سیاوش هم مثل خودش با حرکات لب و چشم میگوید: – من یک پدری از تو درارم، اون سرش ناپیدا! پدرسگ…. جهانگیر اینبار محکم…
مربارمان مربای پرتقال پارت 1342 ماه پیشبدون دیدگاه فرانک هم با دل خنک شده، سر تکان میدهد. – درسته… در و گوهره که از دهن بچم میچکه! آرش هم ذوق زده از مورد تحسین…
رمان مربای پرتقال پارت 1332 ماه پیشبدون دیدگاهسیاوش با استایل مخصوص خودش شروع به آشپزی میکند. اخم ظریفی ناشی از تمرکز بین ابروهایش جا خوش کرده بود. سوگند پشت میز نهار خوری چهار نفرهی داخل آشپزخانه مینشیند.…
رمان مربای پرتقال پارت 1322 ماه پیشبدون دیدگاه سوگند چشمش را محکم بهم میفشارد و با خجالت رو میگیرد. در دلش میگوید: – تا رسوای شهرمون نکنه ول نمیکنه! سیاوش اما پررو پررو دست…
رمان مربای پرتقال پارت1313 ماه پیشبدون دیدگاه سیاوش شانهی سوگند را میگیرد و کمی از تنش فاصله میدهد. با نیش باز نگاهش میکند و تخس ابرو بالا میاندازد. – مال خودمه! به تو چه؟…
رمان مربای پرتقال پارت1303 ماه پیشبدون دیدگاه سیاوش ریز میخندد و یک دستش را زیر زانوی در پتو پیچیده شدهی سوگند و دست دیگرش را دور شانهاش حلقه میکند و سمت حمام میبرد. …
رمان مربای پرتقال پارت1293 ماه پیشبدون دیدگاه رنگ نگاه سوگند عوض میشود. احساس میکرد اینبار دیگر عقب کشیدنی در کار نیست. احساس میکرد سیاوش کارش را امشب یک سره میکند. لب باز میکند:…
رمان مربای پرتقال پارت1283 ماه پیشبدون دیدگاه سوگند لب میگزد. در دلش میگوید: – یادش هم نمیره اصلا… سعی میکند از جواب دادن طفره برود. – سرت بهتره؟ سیاوش کمی سمتش…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۲۷4 ماه پیش1 دیدگاه احسان ابرو بالا میاندازد و عین به عین حرف های آرش را تحویلش میدهد. دختر میپرسد: – سایاواش کیه؟ احسان ترجمه میکند و منتظر…