رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۹

2 دیدگاه
    سوگند با خجالت چشم هایش را می‌بندد و لب هایش را در دهان می‌کشد.   سیاوش اما برایش چشم ریز می‌کند و کوسن روی کاناپه را به طرفش…

رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۸

بدون دیدگاه
  یک دستش را دور کمرش حلقه می‌کند و دست دیگرش را پشت گردنش می‌گذارد. مثل قحطی زده ها می‌بوسد‌. آنقدر می‌بوسد که احساس می‌کند دیگر لب هایشان کبود شده.…

رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۵

1 دیدگاه
  – رنگ و روت وا شده…   آرش نی را درون پاکت آبمیوه‌اش فرو می‌کند و با تاسف برای سیاوش سر تکان می‌دهد.   – غربتی… یه ماساژ بود.…

رمان مربای پرتقال پارت ۹۹

3 دیدگاه
در حدی که از بیست و چهار ساعت شبانه روز، بیست ساعتش را می‌خوابد و چهار ساعت باقی مانده را به افق خیره می‌شود. آرش بالای سرش می‌ایستد. دوباره بالشتش…
رمان مربای پرتقال

رمان مربای پرتقال پارت ۹۷

بدون دیدگاه
  اینبار سیاوش چپ چپ نگاهش می‌کند.     – خیلی جدیدا نمک می‌ریزی یزید! حواسم بهت هست.   آرش نیشخندی حواله‌اش می‌کند.   – پاشو… پاشو لش جمع کن…
رمان مربای پرتقال

رمان مربای پرتقال پارت ۹۶

بدون دیدگاه
    سوگند با بند وسط انگشت اشاره‌اش اشک راه گرفته از چشمش را می‌گیرد. دلخور لب می‌زند:   – حتی تمام این مصیبتا تقصیر خودش بود. تقصیر سیاوش که…