رمان جادوی سیاه پارت 44

28 دیدگاه
* * * * داشتم سبزیا رو ریز میکردم که دستی از پشت ، دور شکمم حلقه شد … سرمو یکم کج کردم که تامی زودی چونمو گرفت و بوسه…

رمان جادوی سیاه پارت 42

25 دیدگاه
… یک ماه بعد … الیس لباس دکلته و جلفی رو جلوم گرفت و با ذوق گفت : _ وایی اینو دیگه بپوشی ماه میشی کلارا … بی حوصله پوفی…

رمان جادوی سیاه پارت 41

48 دیدگاه
* * * * بی حال داشتم توی کوچه قدم بر میداشتم که با دیدنش ، اخم غلیظی کردم … نزدیک عمارت تامی بودم و حالا دیدمش … یه کت…

رمان جادوی سیاه پارت 40

24 دیدگاه
&& کلارا && نفس عمیقی کشیدم و در رو با کلیدم باز کردم … اینقدر ذوق داشتم که خدا میدونه ! … اروم در رو بستم ، برگشتم و به…

رمان جادوی سیاه پارت 39

42 دیدگاه
غمگین به کف دستم ، جایی که سوخته بود زل زده بودم که الیس با دلسوزی لب زد : _ وایی الهی دستش بشکنه …! چجوری دلش اومد سیگارشو کف…

رمان جادوی سیاه پارت 37

11 دیدگاه
&& سارا && نفس عمیقی کشیدم و چند تقه به در کوبیدم … بعد از چند لحظه صدای تامی اومد : _ بله؟! … زبونی روی لبام کشیدم و لب…

رمان جادوی سیاه پارت 35

66 دیدگاه
&& الیس && دستامو با عصبانیت مشت کردم و حرصی گفتم : + من نمیتونم این دختر رو تحمل کنم ایلیاااد … همین الان از اینجا میریم ! … .…

رمان جادوی سیاه پارت 33

20 دیدگاه
&& کلارا && آروم چشمامو باز کردم … همه جای بدنم درد میکرد ، بهشتم میسوخت ‌‌‌… اوفی گفتم و دستمو به سرم گرفتم … بی حواس به اطرافم نگاهی…

رمان جادوی سیاه پارت 32

14 دیدگاه
&& توماس && ایلیاد و افشین به طرفم پا تند کردم … ابرویی بالا انداختم ، قرار ملاقات با هم نداشتیم … پس چرا اومده بودن؟! … . پوکی از…