رمان سرمست پارت ۵۱

بدون دیدگاه
    تند تند سرفه کردم و دستم و به دسته‌ی مبل گرفتم. چشم‌هام دو دو میزدن. چنگی به قلبم زدم و بلند شدم.   با قدم‌های نامیزون و چشم‌های…

رمان دروغ محض پارت 21

بدون دیدگاه
رو به روی آیینه وایسادم و همونطور که کرِم به دست و صورتم می مالیدم ، شروع کردم به زمزمه ی آهنگی که این روزا شده بود موودم!.. + عآاا..…

رمان دروغ محض پارت 20

بدون دیدگاه
ناخودآگاه هینی کشیدم و دستمو گرفتم جلو دهنم ، بهت زده بهش خیره شده بودم که پوزخند تلخی زد و غمگین لب تر کرد : _ چیه؟.. چرا اینقدر تعجب…

رمان دروغ محض پارت 19

بدون دیدگاه
نفسمو آه مانند بیرون فرستادم و با بالا گرفتن سرم ، غمگین لب زدم : + حق با توعه جورج.. میدونم الان توو ذهنت منو یه آدم خیانتکارِ بی معرفت…

رمان لیلیان پارت ۲

۹ دیدگاه
      می‌گویند فاصله‌ی بین مرگ و زندگی، به باریکی یه تار موست. همان لحظه‌ی احتضار که روح از تنگنای تن و دنیا رها می‌شود و به وسعت ابدیت…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۵۴

بدون دیدگاه
    – واسه چی با غذات بازی میکنی؟ بخور دیگه مگه هوس نکرده بودی؟   بشقابم رو عقب دادم. – نمیخوامش دیگه! میلم از بین رفت …   آخرین…

رمان دیوونه های با نمک پارت ۱۱

۴ دیدگاه
بسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : سیده ستاره قاسمی رمان دیوونه های با نمک پارت ۱۱   ماهان(رفیق آرتین) داخل خونه نشسته بودم سرم داخل موبایل بود که صدای اف…

رمان اردیبهشت پارت ۱۱

۴ دیدگاه
    یکی دیگه از هنرپیشه ها پرسید :   – میشه عکس بگیریم با هم ؟ – بله ، حتماً ! – می ذارمش اینستاگرام ! عب نداره ؟…

رمان سرمست پارت ۵۰

بدون دیدگاه
    لبام رو بهم فشردم. – فهمید که من حاملم.   توقع داشتم متعجب بشه اما در کمال آرامش و بی تفاوتی گفت: – خب؟   ابروهام بالا پریدن.…

رمان مادمازل پارت ۳۴

۳ دیدگاه
    سرش رو خم کرد و با بستن چشمهاش خشونت وار و پر حرص مشغول مکیدن لبهام شد و اما تا اومدم به خودم بیام و از این اتفاق…

رمان دروغ محض پارت 18

بدون دیدگاه
دوییدم طرف کوچه پشتی عمارت که همون لحظه یه مرد غول پیکر ، جلوم ظاهر شد.. هینی کشیدم از وجود یهویی این مرد ؛ کت و شلواری که تنش بود…