رمان نیمه گمشده پارت 24
۳ دیدگاه
دکمه ی آسانسور رو فشار دادم تا زودتر بیاد پایین … بی حوصله با پام شروع به زدن ضربه های میزون روی زمین ، کردم … تا آسانسور رسید طبقه…
رمان سادیسمیک پارت 24
🏷رستا گوشیم زنگ خورد … شماره نسرین بود ، صدام گرفته بود و نمیخواستم جواب بدم … رد تماس زدم ولی بعد چند دیقه پیام برام اومد “شاهدخت دیشب فوت…
رمان رخنه پارت ۱۲
لب به دندون گرفتم. – نگفته بودی! سوالی نگاهم کرد. – چیو؟ به پاکت روی میز اشاره کردم. – این که سیگار می کشی. دستی توی موهاش…
پاییزه خزون پارت ۶۲
پاییزه خزون حدود دو روز از آشتی کردن منو آراز گذشته ،فک نمیکردم اینقدر راحت ببخشمش ولی چیکار کنم که از همون بچگیه تحمل قهر با هیچکسو نداشتم ،دیشب…
رمان سادیسمیک پارت 23
🏷رستا یکم ذوق کردن بد نبود مگه نه؟ لباس باید براش بخرم ، سیسمونی خوشگل وختی بهش شیر میدم ، دستامو لای موهاش فرو میبرم و شونه میکنم غرق تو…
پاییزه خزون پارت ۶۲
پاییزه خزون نفهمیدم چیشد ولی دل نازک و ورقه ای من تحمل اشکای یه مردو نداشت تحمل هیچیو نداشت به خودم که اومدم دیدم جفتمون تو بغل هم داریم…
رمان سرمست پارت ۱۱
به اطراف نگاه کرد. – بابای خودت! علیرضا …چه می دونم برو از یه جایی جورش کن تا دیر نشده. چرا یک نفر توی دنیا نبود که بفهمه توی…
رمان سادیسمیک پارت 22
با بیرون رفتنم سرم گیج رفت و افتادم تو آغوش گرم خاله ماهور و در جواب لحن نگرانش که میگفت ــ رستا رستا مرگ خاله چشاتو وا کن وا کن…
رمان او_را پارت بیست وسوم☆
#او_را #قسمت_بیست_سوم کلافه گوشی رو پرت کردم و چشمامو بستم. خوابم پریده بود و اعصابم خورد بود. خودمو فحش میدادم که چرا اون روز شماره عرشیا رو گرفتم😏 دستمو گذاشتم…
رمان او_را پارت بیست ودوم☆
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان او_را …💗 #قسمت_بیست_دوم دم ظهر بود که با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم. یه شماره غریبه بود باصدای خش دار و خواب آلود جواب دادم…
رمان سادیسمیک پارت 21
#پارت_21 نگاهش رنگ عوض کرد ، به غم تبدیل شد و قطره های اشکش رو گونش فرود اومدن … ــ معذرت میخوام … میثاق بود ، میثاق و معذرت خواهی؟!……
رمان دروغ محض پارت 5
زیر نگاهای متعجب بقیه ی همکارا ، به سرعت از سالن بیرون زدم و به طرف ماشینم پا تند کردم … در سمت راننده رو وا کردم و زودی پریدم…
رمان رخنه پارت ۱۱
پوزخندی زدم. – همون تحفه ای که دورش موس موس میکنی تا برش گرونی. تا بیرون اتاق پشتم قدم برداشت و توی یک قدمیم ایستاد. – حالیته من واسه…
رمان سادیسمیک پارت 20
کنارش رو تخت دراز کشیدم و پلکام روهم افتاد … 🏷رستا ✨صبح روز بعد✨ الان دو ماهی میشه پریود نشدم … سر گیجه دارم ، خستگی دارم ، استرس دارم……
رمان نیمه گمشده پارت 23
گوشیو پایین گرفتم و به صفحش زل زدم … با صدای رها به خودم اومدم : _ فلور … سرمو بالا گرفتم و خیره به چشمای سبز رنگش ، گفتم…