رمان دروغ محض پارت 5

4
(7)

زیر نگاهای متعجب بقیه ی همکارا ، به سرعت از سالن بیرون زدم و به طرف ماشینم پا تند کردم …
در سمت راننده رو وا کردم و زودی پریدم تو ماشین ، کیفمو پرت کردم رو صندلی کناریم و ماشینو روشن کردم …
با سرعت زیاد حرکت کردم و مثل جت رد شدم … .

* * * *

عصبی لب زدم :

+ تو توقع داری ساکت باشم و هیچی نگم؟! …
میخوان از بازی حذفت کنن ! …
قراره برات جایگزین بیارن ، قراره یه مَرد دیگه به جات بیاد ! … .

هوفی کشید و معمولی گفت :

_ خب ، این‌اتفاقا پیش میاد تو هر فیلمی …
من خودمو همیشه برای یه همچین مواقعی آماده دارم ! … .

نفسمو حرصی بیرون فرستادم ، به طرفش پا تند کردم …
رو به روش ایستادم و با گرفتن سرش تو دستام ؛ خیره به چشمای لعنتیش ، لب زدم :

+ نمیزارم ، نمیزارم بیرونت کنن …
من و تو بهَم وصلیم ، هر دو انصراف میدیم …
میریم واسه یه کارگردان و یه فیلم دیگه بازی میکنیم ! …
خیلیا هستن که در به در دنبالمونن …
برای مثال ، عاااامم …
آها ، مثلا آلیا …
یادته چند بار که ما رو دید ، گفت به عنوان شخصیتای اصلی میخوادمون؟! …
میریم تو فیلم اون بازی می … .

دستامو از رو صورتش اورد پایین ، پرید بین حرفم و بی حوصله گفت :

_ کصشر نگو دیگه آلما …
ما قرارداد بستیم با آیکان …
نمیشه زد زیرش که ! …

دستامو انداختم پایین و با مشت کردنشون ، غریدم :

+ بدرک …
اصلا واسم مهم نیس قرارداد بستیم یا نه …
من من فقط با تو بودن رو میخوام ، همین ! …

نفسشو محکم بیرون فرستاد ، با یه قدم نزدیک شد و بهِم چسبید …
دستاشو اروم دور کمرم حلقه کرد و با فشردنم به خودش ، آرامش بخش لب زد :

_ آلما ، خوشگلم …
من فقط قراره از تو بازی حذف شم نه از تو زندگیت …
هستم باهات ، ول کنتم نیستم …
تا تهش میمونم ولی به شرطی که تو دیوونگی نکنی …
ببین من خودمم دلم نمیخواد از تو بازی حذف شم ولی …
ولی کاریه که شده …
باید مثل همیشه به سازشون برقصیم …

اشک تو چشام حلقه زده بود ، با بغض گفتم :

+ باشه …
قبول ، اینم فقط به خاطر تو قبول ! … .

لبخند ریزی زد ، دستاش از رو کمرم سر خوردن به طرف پایین …
چنگی به لپهای باسنم زد ، سرشو جلو آورد و لباشو گذاشت رو لبام … .

* * * *

دست به سینه ؛ روی یکی از صندلی هایی که اون گوشه های گذاشته بود ، نشستم و به جمعیت زل زدم …
صحنه و همه چی آماده بود ، الانم منتظر جناب ستوده هستیم …
کسی که قرار بود بشه جایگزین جورج ! …
اسمشو هنوز نمیدونستم ، اونطور که بچه ها میگفتن …
اصلیتش ایرانیه ! …
ولی بخاطر اینکه باییگر خیلی ماهر و کاربلدی تشریف داره ، از اینجا براش دعوت نامه فرستادن تا بیاد و توی فیلم ما بشه شخصیت گنگ و خفنه داستان …
دستام از حسادت مشت شدن ، یعنی اونقدر خوبه که به جورج ترجیحش دادن؟! …
نفسمو حرصی بیرون فرستادم که همون موقع در سالن وا شد و قامت یه مَرد جوون شیک پوش ، توی در قرار گرفت ! … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
*ترشی سیر *
2 سال قبل

عالی بود ♥️

Shyli ♡
2 سال قبل

خیلی عالیههه
فق ی چیزی خیلی وخته میخوام بگم
فلور قدر ساریح رو بدون….
میدونی چرا؟ ب کامنتاش نگا کن…
همیشه جواب تو رو داده و این ینی براش مهمی ینی براش خیلی ارزش داره این ینی رفاقتی ک بشه سرش قسم خورد…
امیدوارم همیشه ی همیشه با همینجوری بمونید و هیچ وخت اختلافی بینتون نیفته☺

Fatima
Fatima
2 سال قبل

عالی بود😁

Fariba Beheshti Nia
2 سال قبل

واقعا عاااالی بود ♥️ پارت بعد رو کی میزاری؟!

Fariba Beheshti Nia
2 سال قبل

فقط دوستان ببخشید من اونجا تو نوشتن heart فرماوش کردم e رو بزارم 😂🤦🤦

Shyli ♡
2 سال قبل

ساری پارت نمیذاری؟

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x