رمان آهو ونیما پارت ۵۶ 4.4 (58)9 ماه پیش۱ دیدگاه پوزخند صداداری زدم. – نمی دونم والا… به من که گفته رفته دانشگاه… تا ساعت شیش کلاس داشته… نگاهی به ساعت که نزدیک به نه بود،…
رمان آهو ونیما پارت ۵۵ 4.4 (59)9 ماه پیش۲ دیدگاه روزهایم مثل یک چشم بر هم زدن از پی هم می گذشتند… تکراری و بدون هیچ دلخوشی ای… هرچند که تکان های هر لحظه ی جنین برای تمام…
رمان آهو ونیما پارت ۵۴ 4.3 (52)9 ماه پیش۱ دیدگاه نیما عقب عقب رفت و روی مبلی که روبرویم قرار بود، نشست. – دقیقا می خوام همین کار رو بکنم! دسته ی مبل را فشردم. نگاه نیما…
رمان آهو ونیما پارت 53 4.1 (46)9 ماه پیشبدون دیدگاه لبم را به دندان گرفتم. – اون… اون موضوعش فرق می کنه! – چه فرقی؟! تو از دردش می ترسی دیگه! نفس عمیقی کشیدم و از خجالت حرفی…
رمان آهو ونیما پارت 52 4.5 (51)10 ماه پیشبدون دیدگاه مرا سوار ماشین کرد و بعد از لحظاتی خودش هم سوار ماشین شد. – تو که خوب پر دل و جرات شدی! خوب به فکر سقط افتادی! خوب…
رمان آهو ونیما پارت51 4.2 (37)10 ماه پیشبدون دیدگاه – اما از اینجا که میرن، تازه می فهمن چه کار خوبی کردن! قبل از آنکه بخواهم جوابی دهم، صدای شخص سومی من و زری را از جا…
رمان آهو ونیما پارت 50 4.4 (48)10 ماه پیشبدون دیدگاه آنقدر احمق بودم که از نگهبان فضول مجتمع که آمار رفت و آمد همه را می گرفت خواسته بودم برایم آژانس خبر کند. …
رمان آهو ونیما پارت 49 4.3 (41)10 ماه پیش۱ دیدگاه هیچ احساس خوبی نسبت به “عزیزم” گفتن و دستش که دستم را نوازش می کرد نداشتم. شنیده بودم که می گفتند اگر در شرایطی قرار داشتید…
رمان آهو ونیما پارت 48 4.4 (37)10 ماه پیش۱ دیدگاه و خودش جواب سؤالش را داد. – حتما شوهرت نمی ذاره! سرم را تکان دادم. – تو هم به این سادگی…
رمان آهو ونیما پارت 47 4.4 (51)10 ماه پیشبدون دیدگاه و لعنت به من ساده لوح که هنوز از اتفاق قبلی زندگی ام درس عبرت نگرفته بودم! بیراه نبود که می گفتند با کسی درد و دل نکنید.…
رمان آهو ونیما پارت 46 4.5 (51)10 ماه پیشبدون دیدگاه برای حفظ آرامشم چند نفس عمیق کشیدم، اما فایده ای نداشت… در آخر هم صورتم را به سمت زن چرخاندم. – میشه ازتون خواهش کنم آدامس رو انقدر…
رمان آهو ونیما پارت۴۵ 4.5 (48)10 ماه پیشبدون دیدگاه نگاه مات شده اش را روی خودم احساس می کردم… حق می دادم که از حرفم خوشش نیامده باشد… اعتراف سختی بود،…
رمان آهو ونیما پارت۴۴ 4.5 (58)10 ماه پیشبدون دیدگاه – چه اصراری داری من رو خر کنی؟! پوفی کشیدم. قبلا هم نیما در کلاس های دانشگاه چنین رفتاری از…
رمان آهو ونیما پارت ۴۳ 4.6 (52)10 ماه پیشبدون دیدگاه و او با غیظ جواب داد که منشی همسر دوست صمیمی اش است. و به این ترتیب دلخوری جدیدی پیش آمد و تا رسیدن…
رمان آهو ونیما پارت ۴۲ 4.4 (58)10 ماه پیشبدون دیدگاه یعنی اصلا چنین اجازه ای را به خودم نمی دادم… چراکه آن بچه هیچ اختیاری از خودش برای انتخاب این دنیا و پا گذاشتن…