رمان آهو و نیما پارت ۸ 4.3 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه حالت چهره ی پدر استاد شایسته کاملا معمولی بود و مشخص بود اصلا عصبانی نیست. همراه مرد کناری اش جلو آمد و پرسید: چیزی شده؟ و نگاهش…
رمان آهو و نیما پارت ۷ 4.3 (39)1 سال پیشبدون دیدگاه استاد شایسته با اعتراض گفت: بابا! سپس همان صدا که متعلق به پدر استاد شایسته بود، جواب داد: دوباره باید از کی رضایت بگیرم نیما؟ – رضایت…
رمان آهو و نیما پارت ۶ 4.3 (43)1 سال پیشبدون دیدگاه بالآخره نوبت به من رسید و استاد شایسته باز هم با قلدری اجازه نداد مامورها من را تنها ببرند. خودش هم همراهم به اتاق آمد. هنوز هم مثل احمق…
رمان آهو و نیما پارت ۵ 4.2 (36)1 سال پیشبدون دیدگاه دست هایم توان به تن کردن کت را نداشت و استاد شایسته که نسبت به لحظات اول مستی از سرش پریده بود، کمکم کرد دست هایم را از…
رمان آهو و نیما پارت ۴ 4.3 (31)1 سال پیشبدون دیدگاه حامد جلوتر آمد و کنار تخت ایستاد. – با هم رابطه ی جنسی برقرار کردیم، یادت نیست؟! نگاهم با ناباوری در چشم هایش می چرخید که پوفی کشید.…
رمان آهو و نیما پارت۳ 4.2 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه حامد سرش را تکان داد و سارا دوباره گفت: خودت می دونی دیگه چیکار باید بکنی؟ حامد سرش را به علامت مثبت تکان داد و من بدون آنکه…
رمان آهو و نیما پارت ۲ 4.6 (36)1 سال پیشبدون دیدگاه استاد درحالیکه دست سارا را می فشرد و نگاهش به من بود، گفت: بهم بگو نیما! اینجا که دیگه دانشگاه نیست! سارا با خنده چشم گفت و به استقبال…
رمان آهو و نیما پارت ۱ 4.3 (39)1 سال پیشبدون دیدگاه #استاد _دانشجویی درحالیکه سعی داشتم با ریمل به مژه هایم حالت دهم، مامان بدون در زدن وارد اتاق شد. سنگینی نگاهش را احساس می کردم و حتی می…