رمان از کفر من تا دین تو

رمان از کفرمن تا دین تو پارت 72

بدون دیدگاه
      با صدای معنادار فرهادی که فراموشش کرده بودم برمیگردم طرفش. _رفتن بدرقه مهمونشون نیستن. تکذیب نکردم، احتیاجی به پنهون کاری نبود خودمو بزنم به اون راه.. ولی…
رمان از کفر من تا دین تو

رمان از کفرمن تا دین تو 70

بدون دیدگاه
    سکوت چند ثانیه ای و صدای تمسخر آمیزش منو از هیاهوی ذهنیم فارغ میکنه.. _گفتی تخصصت چی بود خانم دکتر؟! پوزخندی میزنم و دست خودم نیست اما نجوا…