️     _ اینقدر خوش خنده بودی رو نمی‌کردی خانم معلم؟ خودتو خیس نکنی!   بی‌هوا به سوگند گیر داده است و جیغ او را در می‌آورد.   یزدان…

      تاریکی‌شهرت هیچ فایلی ندارد و من به عنوان نویسنده‌ی اون رضایت ندارم از راه حرام این رمان رو بخونید. برای خواندن دوباره و حلال این رمان در…

        اگر او را دیگر نمی‌دیدم چه؟ اگر مُرده بودم؟ اگر فرصت دیدار دوباره‌یشان را از دست می‌دادم؟   مادرشان زیرلب طوری که حتی یک کلمه‌اش را…

️   شرمنده و خجل نگاهم را پایین می‌اندازم.   _ شاید باید می‌رسیدم به همه‌ی اون چیزهایی که می‌خواستم تا بفهمم هیچی تو این دنیا ارزش گذشتن از اون…

️     _ ارمغان؟   ناچار سر می‌چرخانم و صورت‌هایمان مقابل هم قرار می‌گیرد. نفسش می‌خورد به پوستم. عطرش ریه‌هایم را درگیر می‌کند و بغض قصد دارد رسوایم سازد!…

        یزدان بالاخره با یک خیز بلند به سیروان می‌رسد و گردنش را از پشت سر می‌گیرد.   _ چطور آدمت کنم؟   سیروان به طرف صورت…

      یزدان دوان دوان سراغم می‌آید و سیروان هم به تکاپو می‌افتد. دست دور شانه‌ام می‌اندازد و نگران می‌گوید.   _ باشه جایی نمیرم. خیلی خب نمیرم.  …

          ولی فقط دلخور و غمگین به چشمانش نگاه می‌کنم.   _ زیاد خریدم براتون بذارید خونه بمونه دیگه آخرشب منو نکشونید داروخونه که با امثال…

️       سعی می‌کند بدنم را بالا بکشد.   _ می‌تونی بلند شی عزیزم؟   بی‌حال، دلخور و با درد نگاهش می‌کنم. نگرانی تنها حسِ چهره‌اش است وقتی…

️         وحشت زده دست روی شانه‌ی یزدان می‌گذارم.   _ ولش کن یزدانم؛ جواب نده…یه چیزی زده! تو حال خودش نیست!   _ ولی خوب چیزی…

    برایم پشت چشم نازک می‌کند.   _ منو با اون دیوونه یکی نکن.   مامان فوراً پشت دست خود می‌کوبد.   _ خدا مرگم بده! زشته! خجالت بکش.…

️   مامان با ترس می‌گوید.   _ چی شده!   صبر نمی‌کنم تا اردوان جوابی بدهد و سریع خیز بر می‌دارم به طرف موبایلش؛ دستانم می‌لرزند و قفسه‌ی سینه‌ام…

    ناباور پلک می‌زنم. خدایا این چه امتحانی‌ست! چه تنبیه‌ای‌ست! چطور حاصلِ زحمتِ یک عمر را بسوزانم؟ چطور قیدِ این شهرتی که آرزویم بوده است را بزنم؟   _…

    کف دستش را روی سینه‌ام فرود می‌آورد.   _ ازت متنفرم.   چشم‌هایم خیال خیس شدن دارند اما من هم با صدای بلند مثل خودش می‌گویم.   _…

    پاهایم بی‌حس می‌شوند. نمی‌بیند حالم را؟ چطور می‌تواند چشم ببندد روی ضعف جسمی‌ام؟   تکانم می‌دهد و سر گیجه به جانم می‌اندازد.   _ چرا اون کار و…