رمان زنجیرو زر پارت ۱۷۲

بدون دیدگاه
      جیغ زدم؛   -نمی‌خوام بهم حق انتخاب بدی نـمـی‌خـوام!   -نمی‌دم… نمی‌دم حق انتخاب دیگه چیه اصلاً؟ بیخود کرده زندگیم بخواد بذاره من و بِره اصلاً مگه…

رمان زنجیرو زر پارت ۱۷۰

بدون دیدگاه
    -من… من می‌دونم تو همچین آدمی نیستی. تو تو مردترین کسی ه..هستی که تو ت..تمام عمرم دیدم!     مردمک چشمانش درشت شدند و حرصی فریاد زد؛  …

رمان زنجیرو زر پارت ۱۶۸

بدون دیدگاه
      خواسته یا ناخواسته‌اش چه فرقی داشت؟! وقتی که یکی از اصلی ترین مسبب های حال و روز جهنمی معصومیت دست‌وپادارش، خود بی‌شرف و احمقش بود؟!    …

رمان زنجیر و زر پارت ۱۶۷

بدون دیدگاه
    اروند:     -نگران نباشید خطر جدی ای تهدیشون نمی‌کنه.   -ولی هنوز بهوش نیومده!   -وقتی بیمار از نظر روانی خیلی تحت فشار باشه یه کم برای…

رمان زنجیر و زر پارت۱۶۵

بدون دیدگاه
      نفس تنگ شده‌ام، تن خون‌آلودام، ناخن های دردناک و پر از سوزش، هیچکدام اندازه‌ی استرس به اروند نرسیدن حالم را خراب نمی‌کرد!     -نمی‌تونی بری. نمی‌تونی…

رمان زنجیر و زر ۱۶۳

بدون دیدگاه
    خیلی سخت حرکت می‌کردم. گویی هزاران تیر از یک اسلحه‌ی واقعی به جسمم وارد شده بود و متوهمانه حتی بوی خون هم در بینی‌ام پیچیده بود!    …

رمان زنجیر و زر پارت ۱۶۲

بدون دیدگاه
      -سوالت این بود؟!     و باز هم یک جواب احمقانه‌ی دیگر…     -آره اون… اون که نیست احساسه تنهایی می‌کنم!   -احساس تنهایی؟ خوبه حداقل…

رمان زنجیر و زر پارت ۱۶۱

بدون دیدگاه
      -نمی‌تونی!   -اروند من نخواستم بسوزونمش من فقط حقایقی که ازش خبر نداشتو گفتم. قسم می‌خورم حتی یه کلمه هم بیشتر از واقعیت چیزی بهش نگفتم!  …

رمان زنجیر و زر پارت ۱۵۸

بدون دیدگاه
      چندبار دیگر قرار بود دنیا این موضوع را برایم ثابت کرد…؟!     چقدر دیگر باید لِه می‌شدم تا بفهمم انسان های دور و اطرافم تا زمانی…