میدونستم نزدیک شدنم بهش، به ضرر خودم تموم میشه اما بازم نتونستم بی تفاوت بمونم   روی پنجه های پام بلند شدم و بازوشو کشیدم   _…

      کل تنم یخ زده بود .   برای فرار از اون حس و بیخیال نشون دادن خودم، هرچقدر قدرت داشتم توی پای راستم ریختم و پدال گاز…

    نمی‌دونستم باید چیکار کنم، اگه گوشی رو توی دستم میدید مسلما باید یه توضیحی بهش میدادم!   صدای قدم هاشو به طرف دستشویی شنیدم   هول شدم و…

      مامان همچنان خوشحال بود نمیدونست که توی این مدت چی به روز دخترش اومده   _ پس باید منتظر شنیدن خبرهای خوب باشیم دیگه؟!   اصلا متوجه…

      توی یه حرکت دو گوشه لباس رو کشیدم صدای جر خوردن لباس باعث شد فقط صورتش رو مچاله کنه اما انگار اون برعکس من خوابش سنگین بود…

      چشماش گرد شد و جواب داد _ نمی‌دونم چرا چنین فکری میکنی اما من اینو بهت اطمینان میدم حتی اگه قبل از این ماجراها هم نوید اومده…

    عجب دختر تیزی بود!   هول شدم و جواب دادم _ تو از سامیار چی میخوای؟!   ابرویی بالا انداخت _ اینکه با من باشه   با تردید…

    _ میخورم نمیخوام یه دردسر تازه برات درست بشه.   سری تکون دادم و از اتاق بیرون رفتم دیوید سوئیچ به دست منتظرم بود   نگاهی توی سالن…

    از ترس اینکه بخوام با دیوید تنها بشم و باز سامیار یه گیر جدید بهم بده دنبالش دویدم   _ منم باهات میام   نیم نگاهی بهم انداخت…

    جلوتر حرکت کرد _ شایدم هم اصلا مردونگی نداری و خودتو پشت اخلاق تند و صدای بلندت قایم کردی!   ابروهام از تعجب بالا پرید مثل اینکه دختر…

      چمدونا رو پایین گذاشتم   _ آقا براتون میارم تا داخل   ابرویی بالا انداختم _ حالا که دلت میخواد کار کنی بسم الله…   جلوتر حرکت…

    با وحشت اطرافم رو نگاه کردم مبادا سامیار اونجا باشه و حرفامو بشنوه   وقتی مطمئن شدم سامیار اونجا نیست نفس آسوده ام رو بیرون دادم و گوشی…

  عرق از سر تا پام جاری شده بود. تا جایی که میشد خودمو زیر پتو چپوندم و فقط یکی از چشمام بیرون رو میدید! _ گوش کن ببین چی…

      “گلبرگ”   شوک زده پلک زدم و به زور نالیدم _اومدم صدات بزنم برگردی چون دیدم با ماشین نرفته بودی   _ دنبالم بیا امشب پیشت میخوابم!…

        به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم یعنی امکان داشت توی اون نامه گفته باشه که برمیگرده؟!   حرف سامیار توی ذهنم پررنگ شد ” باید…