رمان فستیوال پارت۷۳ 4.5 (28)

بدون دیدگاه
  لبش رو به لبم رسوند… از تصور اینکه بازم بخواد دندونش توی لبم فرو بره ناخواسته پلکامو روی هم فشردم و توی خودم جمع شدم   برخلاف تصورم لبش…

رمان فستیوال پارت ۷۰ 4.5 (19)

بدون دیدگاه
    گلناز رو بوسیدم و باهاشون خداحافظی کردم . مامان همچنان باهام سرسنگین بود. وقتی رفتن در رو بستم و دستامو بغل گرفتم و برگشتم داخل. هنوزم حالم بد…