رمان ماهرو پارت ۳۹ 4.4 (100)

۲ دیدگاه
    رو به روی کافه ماشین و پارک کردم. از اینه ماشین، شالم و چک کردم و وقتی مطمئن شدم، مشکلی ندارم پیاده شدم.     با ریموت در…

رمان ماهرو پارت ۳۸ 4.3 (83)

۱ دیدگاه
      با اتمام شیفتم، لباس خودم و پوشیدم و از بیمارستان خارج شدم.   همانطور که به طرف، پمپ بنزین حرکت میکردم ، به مامان زنگ زدم.  …

رمان ماهرو پارت ۳۶ 4.5 (78)

بدون دیدگاه
    تعجبم بیشتر شد. ازش تشکر کردم و از بیمارستان خارج شدم. ذهنم درگیر شده بود. اخه مگه میشد هم جواب آزمایش، هم نمونه گم بشه ؟! کشک که…

رمان ماهرو پارت ۳۵ 4.4 (67)

۱ دیدگاه
      ارام به طرف اتاقمان رفتم. با این فکر که فرشته خواب است، یواش در و باز کردم. داخل شدم که دیدم فرشته گوشی به دست رو تخت…

رمان ماهرو پارت 33 4.3 (76)

بدون دیدگاه
  -باشه عزیزم الان میام باشه ای گفتم و قطع کردم چند لحظه طول کشید که بالاخره پیداش شد با هم به سمت ماشین رفتیم ، وسط های راه ایستاد…

رمان ماهرو پارت ۳۰ 4.4 (81)

۱ دیدگاه
      گوشی خودش را برداشت و شمارمو گرفت خداروشکر هیچ وقت من گوشیم و روی سایلنت نمیزاشتم.   صدای زنگ دقیقا از داخل اتاق اومد و این باعث…