رمان ماهرو پارت 9 4.3 (59)9 ماه پیش۱ دیدگاه فرشته خیز برداشت تا به سمت من حمله ور شود که ایلهان کمرش را گرفت. ایلهان به من تشر زد و گفت: – ماهرو…
رمان ماهرو پارت 8 4.4 (61)9 ماه پیشبدون دیدگاه بی حوصله سطل را پر اب کردم و گفتم: – من خودم بیشتر از تو روی این چیزها حساسم. ولی کسی اینجا نگاه نمی کنه که؛!…
رمان ماهرو پارت 7 4.3 (57)9 ماه پیشبدون دیدگاه کلید انداختم و وارد حیاط خانه شدم. از حیاط دیدم که تمام چراغ ها خاموش است. به حتم خوابیده بودند. آهی کشیدم و وارد خانه شدم. بی سر…
رمان ماهرو پارت ۶ 4.1 (47)9 ماه پیش۱ دیدگاه یک هفته گذشته بود و من و ایلهان کم تر از حد معمول حتی با هم حرف میزدیم. حتی یک شب هم پیش من نخوابیده بود. صدای جر…
رمان ماهرو پارت ۵ 4.6 (36)9 ماه پیش۱ دیدگاه دستم را به دیوار گرفتم و دست دیگرم را روی سینه ام قرار دادم. نمی توانستم به راحتی نفس بکشم. به لباسم چنگ زدم و…
رمان ماهرو پارت ۴ 4.4 (63)10 ماه پیش۱ دیدگاه بعد از بیرون رفتن بیمار خسته ماگم را برداشتم و خیلی آرام کافی داغم را نوشیدم. از داغیش لذت بردم. گوشیم را برداشتم تا ساعت را چک…
رمان ماهرو پارت ۳ 4.4 (54)10 ماه پیشبدون دیدگاه از لرزش شونه هایش می توانستم بفهمم که گریه می کند. تاب و توان دیدن گریه کردنش را به هیچ وجه نداشتم. به سمتش رفتم به زور بر…
رمان ماهرو پارت ۲ 4.5 (50)10 ماه پیش۲ دیدگاه 6 عقب رفت. داشت فکر می کرد. به چه چیزی؟ نمی دانم. – اون مردم بیرون هم به اندازه ی تو احمقن… من با تو بخوابم؟ …
رمان ماهرو پارت ۱ 4.4 (65)10 ماه پیش۲ دیدگاه با صدای در برگشتم و به ایلهان نگاه کردم. پشتش به من و دست هایش به دستگیره بود. دوستش داشتم؟! نه… دیوانه وار عاشقش بودم؛ دقیقا از همان زمانی…